شنبه, 03 آذر,1403 |

برای تو

| 2823 | 3

شعری از حمید روشنایی

خوشبخت آن کسی که فقط آشنای توست
خوشبخت تر منم که جهانم برای توست


دیروز اگر هوای کسی در سرم نبود
حالا ببین نفس به نفس در هوای توست


چشمم کویر تشنه ی باران ندیده بود
امروز ابری ام -به خدا- از دعای توست


باران گرفته است و به این فکر می کنم-
شاید صدای بارش باران صدای توست


گاهی بمان که خیره شوم در نگاه تو
آخر دلیل دیدن من، چشم های توست


"در نقطه نقطه ی دل من پا گذاشتی
خوش باد خانه ای که در آن رد پای توست"


حالا به انتهای غزل فکر می کنم
تازه شروع قصه ی پر ماجرای توست

حمید روشنایی

Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای


نظرات

رضا سهرابی

رضا سهرابی

18 دی 1395 09:44 ب.ظ

سلام حمید جان...طیب الله انفاسکم
عالی بود برادر...عالی :-)

محمدحسین

محمدحسین

19 دی 1395 08:19 ق.ظ

همینکه رضا گفت
مصرع اول نیازی به فقط نداره
خوشبخت آن کسی که آشنای توست خوشبخت تر من که ...
مثلا:
خوش بخت آن کسی که دلش زنده شد به عشق
خوش تر کسی که نوکر آل پیمبر است

بهزاد رستمي

بهزاد رستمي

25 بهمن 1395 12:30 ق.ظ

خيلي زيبا بود و لذت بردم

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.