شعری از عاطفه جعفری
کسی ندید که من حرف عاشقانه زدم
به لطف سادگی ام در دلت جوانه زدم
برای اینکه نبینند رنگ زردم را
به صورت خودم از شرم تازیانه زدم
همیشه پنجره را رو به نور وا کردم
که گفته سنگ به دروازه ی زمانه زدم؟
به یاد فرفره ی رنگی ام که می چرخید
چه چرخ ها که برایت در این میانه زدم
و روبه آینه با ماه درد دل کردم
به گیسوان پریشان بید شانه زدم
تو مرد بودی و حال مرا نفهمیدی
چرا که حرف دلم کمی زنانه زدم
#عاطفه-جعفری