شنبه, 03 آذر,1403 |

دنیا بی "بودنت"...

| 3063 | 1

شعری از امیرمحمد عسکرکافی

وقت شب از نبود تو شبخیز می شود

ماه از غروب چشم تو لبریز می شود

وقتی که می روی نفس برگ می رود

نوروز هم بدون تو پاییز می شود

بانوی باشکوه غزلهای من بیا

با رفتنت ترانه غم انگیز می شود

بی "بودنت" تمام زمین خشک سالی ست

این سد پلک هاست که سر ریز می شود

***

برگرد ای شروع زمین با نوازشت

دامان دشت غم زده گلریز می شود

زیبا ترین ستاره دریای آسمان

تابیدنش کنار تو ناچیز می شود

و آب می شود یخ احساس این جهان

لبخند تا به چهره ات آویز می شود

بر گرد چون که رخوت این قلب خسته را

شور و شر  نگاه تو تجویز می شود...

#امیرمحمد_عسکرکافی

Article Rating | امتیاز: 3.8 با 5 رای


نظرات

سعید بابائی

سعید بابائی

15 بهمن 1395 02:49 ب.ظ

آقا امیر محمد
یادم اومد
ارادتمندیم
خیلی یاد گرفتم ازت

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.