شعری از زهراسادات میریعقوبی
گلی که عاشق خورشید آسمان شده است
کنار خاک شهیدی که قهرمان شده است
وضوی اشک گرفته ز چشم قافیه ها
قنوت با غزلی تازه همزمان شده است
چه زود نیت شاعر شدن اثر کرده
که عاشقانه ترین مصرعش اذان شده است
شکست حین رکوعش نماز را...چرخید
سلام کرد به مادر که میزبان شده است
نشست روی مزار و سرود از غم هجر
تمام پیکر خشکیده اش زبان شده است
برای بدرقه قرآن بیاورید که گل
مسافریست که در شهر میهمان شده است
بلند همتی از سرو برده است به ارث
که رشد کرده و آفتاب گردان شده است