شعری از سیده مریم اسدالهی
بداهه گروه #آيينه_گردانها به مناسب ميلاد با سعادت عقيله بنی هاشم، حضرت زينب كبری سلاماللهعليها
«زینب به دنیا آمد و شد زینت بابا»
یک آسمان باران رحمت کوله بارش بود
یک شهر زیر گام های استوارش بود
آمد به دنیا او که نام دیگرش صبر است
نه، صبر هم مبهوت قلب بردبارش بود
او روشنی بخش جهان بود و در این عالم
خورشید بود و کهکشان ها در مدارش بود
وقتی که روی فرش خاکی گام بر می داشت
چشمان آبی فلک، محو وقارش بود
کی چشم نامحرم به روی ماه او افتاد؟!
وقتی همیشه یک فرشته پرده دارش بود
از نسل آب و آینه، از نسل باران بود
دریا به دریا رود حتی بی قرارش بود
پرهیزكار و مهربان و با وقار و پاک
این گوشه ای از وصف های بی شمارش بود
گنجینه ی نور و حقیقت، دانش و عرفان
در یک کلام آیینه ی پروردگارش بود
او آیه ای از کوثر و طاها و یاسین است
تفسیر ناس و قدر هم در اختیارش بود
استاد علم و فضل و قرآن و معارف شد
هر کس که زینب لحظه ای آموزگارش بود
در غیرت و بی باکی و در عفت و پاکی
او یا علی میگفت و یا زهرا شعارش بود
در صورت و در سیرت او مرتضی پیداست
چون زینب از هر جنبه ای آیینه دارش بود
با هر کلامش ضربه ای بر جان باطل زد
دخت علی، میراث دار ذوالفقارش بود
از هيچ گرگی در بيابان ها نمي ترسید
هرکس که شیری مثل زینب در كنارش بود
از وصف نسل پاک پیغمبر همین بس که
یک شیرزن مانند زینب افتخارش بود
هرگز کسی مانند زینب اینچنین داده ست
در راه دین هر آنکه را دار و ندارش بود؟
امروز با جانش نگهبان حريم اوست
هركس كه از عمق وجودش جان نثارش بود
پاداش صبرش را حضوری سبز خواهد داد
«مردی» که او از ابتدا در «انتظار»ش بود
#زهرا_هدایتی
#عاطفه_جوشقانیان
#مهشید_مصلحت_جو
#عفت_نظری
#فاطمه_عارف_نژاد
#سایه_رحیمیان_نعیم
#زهرا_امیری
#سیده_مریم_اسدالهی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#عیدتان_عید_باد!