شعری از رقیه هژبری
یا حبیبی یا رضا
هر کس به مشهد آمده دیگر غریب نیست
اینجا همه شبیه همند و عجیب نیست
پیچیده عطر کرب و بلا در ضریح تو
این عطر آشنا کم از آن عطر سیب نیست
آن زائری که خیره به گنبد نشسته است
از فرصت پرنده شدن بی نصیب نیست
بیمار اگر بنوشد از آب حرم کمی
دیگر نیازمند دوا و طبیب نیست
هرگز کسی شبیه تو یا ایها الغریب
"عن أعيُني بعيد، و مِنّي قريب" نیست
با یک سلام راهی کوی تو می شوم
هجران بس است، نیست دلم را شکیب، نیست