شعری از مهدیه مهرگلدسته
ای امید آخرین برای حل مسأله
ای جوانه ی وصال، در کویر فاصله
فکر با تو روشن است، در شب مخوف وهم
شهر با تو ساکن است، در هجوم زلزله
سازها مخالفند، اعتصاب کوک هاست
باز هم تو می نوازی عشق را، بی گله؟!
خستگی غریبه با، پینه های دست توست
در زراعت زمین زیر کشت حوصله
مظهر رعایتی و صبر و ستر و احترام
در برابر فریب دزدهای قافله
کشتی شکسته ی سکوت و لطف و سازشت
با جماعت حریص، می رسد به اسکله؟ ...
گوش کن صدای اوست، اسب چابک شعور
این یعنی آمده نوید ختم غائله...