شعری از فاطمه زاهدمقدم
گاهی دلم به یاد خدا هست و گاه نیست
اقرار می کنم که دلم سر به راه نیست
(یا اکرم من اعتذر ...)دست خالیم
در کوله بار زندگیم جز گناه نیست
اما هنوز بوی خدا می دهد دلم
یعنی هنوز پیش تو رویم سیاه نیست
آغوش بازکن که به دنیا نشان دهم
چشمان خیس و ملتمسم بی پناه نیست
رسوا مکن نگاه مرا و نشان بده
دلبستگی به رحمت تو اشتباه نیست
آرامش همیشه ی آشوب های من
جز تو کسی به بغض سکوتم گواه نیست
ازمن مخواه صبرکنم در فراق تو
از من مخواه طاقت دوری! مخواه نیست