شعری از بتول محمدی
باید سرت را بر سر نی ها ببینم
در آب باید آتش غم را ببینم
یک عمر رنج از کوفه را بر دل نهادم
تاکربلای شام را زیبا ببینم
من آمدم منزل به منزل ، پا به پایت
تا بهترین اصحاب عالم را ببینم
بر یاس داغ و داغ روی داغ دیدم
تامادرم را روز عاشورا ببینم
یک اربعین چله نشین بودم سرت را
بر نی مگر که مصحفی گویا ببینم
فریاد کن من کوهی از پژواک هستم
صد کربلا تا آخر دنیا ببینم