شعری از سیدجعفر حیدری
عطر بهشت هست اگر عطر سیب نیست
"قبر التریب" دارد و "خَد التریب" نیست
.
گرد و غبار دامن سبط پیمبریم
ما را چون از عبا نتکاند عجیب نیست
.
دشمن به پای سفره لطف اش بزرگ شد
حتی سگ از محبت او بی نصیب نیست
.
هر کس که در محله مولا قدم گذاشت
شاید غریبه آمده، اما غریب نیست
.
دار الشفای شهر مدینه است خانه اش
او خود طبیب بوده اگرچه طبیب نیست
.
حالا همین کریم گرفتار غربت است
حتی برای یاری او یک"حبیب" نیست
.