شنبه, 03 آذر,1403 |

باغ آلاله

| 993 | 0

شعری از بتول محمدی

تو را ای وطن مردها ساختند

که بادرد تو سال ها ساختند

 

تورامردمانی رقم می زنند

که برساحت دل قدم می زنند

 

شهیدان پیچیده در زلف یار

سحرخیز و مجنون پروردگار

 

به دل مهرالله می پرورند

دل از عشق و دلدادگی می برند

 

((شبی راه صدساله را رفته اند))

((سبکبال چون اولیا رفته اند))

 

 

اگر سبز هستی و سرخ و سپید...

اگر روح دریائی صد شهید...

 

تو را جنگلی ها،کفن پوش ها،

تو را زردی خون دل نوش ها،

 

تو را کاوه و همّت و باکری،

تورا خون سرخ حسن باقری

 

تو را سروها،کوه ها ساختند

صبوران بی ادعّا ساختند

 

تو را دست هائی نگه داشتند

که درخاک تولاله ها کاشتند

 

 

تو را دست هائی که زنجیر شد،

نفس های یونس که درگیر شد

 

تو را عشق ماهی به خاکت وطن،

تمنّای غوّاص پاکت وطن،

 

تو را گورلب تشنه ها آب داد

شب وروز خورشید و مهتاب داد

 

 

((جدا می کند جنگ نامرد را!))

صدا می زند مرد پردرد را:

 

اگر مرگ ، مرگی که حسرت شود

شکوه و بلندای عزت شود

 

 

حرم را مدافع ، سرآورده ایم

که امروز هم لشکر آورده ایم

 

سپاهی زعبّاسِ ام البنین

فدائی زینب،فدائی دین

 

ولایت پذیر و ولایت مدار

پر از زندگی ، صف به صف سربه دار!

 

 

تو در ذهن تاریخ جا مانده ای

صبورانه با درد ما مانده ای

 

پر ازرنج ها و خیانت شدی

چه بسیار محشر!قیامت شدی!

 

وطن مثل هر روز الوند باش

در اوج بلاها دماوند باش

 

که خاکت نفس می کشد باغ را

شهیدان آلاله و داغ را

 

بتول محمدی

بهمن ماه۱۳۹۴

Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.