شنبه, 03 آذر,1403 |

حنای پینه

| 1465 | 0

شعری از لیلا علیزاده

دست های زخمی اش حنای پینه بسته است
 زیر بار زندگی تنش همیشه خسته است

دست میکند درون جیب خالی کتش
بند زندگی شبیه جیب او گسسته است

پینه میزند لباس های کهنه را ولی
هیچ مرحمی به روی زخم دل نبسته است

توی جیب کوچکش به جای پول های سبز
قبض گاز وبرق و آب خانه دسته دسته است

یاری اش نمیکند دوباره کفش پاره اش 
از نفس  بریده گوشه ای ز پا نشسته است

مرد گریه میکند اگر شبیه او دلش
بارها به جرم کارگر شدن شکسته است

خسته از مرور غصه های زندگی ،چرا
کارخانه های شهرشان همیشه بسته است

روزنامه ها به جای کار  اگهی زدند
از فروش کارخانه ای که ورشکسته است

Article Rating | امتیاز: 4.5 با 2 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.