شعری از محمدرضا معلمی
از درد، از آشنای من حرف بزن
از هر شبِ ماجرای من حرف بزن
دربارهی عشق، عاجزم از گفتن
ای اشک! بیا؛ به جای من حرف بزن
□
ای گوشهنشین منزوی! گریه نکن
اینگونه ز دست میروی، گریه نکن
حالا که شکستهای، ولی ای دل من!
یکروز بزرگ میشوی... گریه نکن