شعری از عفت نظری
بسم الله الرحمن الرحیم
بیا که غصه و غمها قطار خواهد شد
بدست سبز تو آتش مهار خواهد شد
اگر چه فصل خزان خون به دل شدیم اما
هزار غنچه به عشقت انار خواهد شد
به سینه ات زده ای سنگ تک تک ما را
ببخش عاشقت آیینه دار خواهد شد
تو حاضری و خود ما ز خویش بی خبریم
همیشه مرد پیاده سوار خواهد شد
به یک اشاره ی تو طرح جنگ می سوزد
مدار صلح جهان برقرار خواهد شد
عفت نظری