شعری از بتول محمدی
ساز و برگ سفرت کوله ی پرواز شده است
آسمان منتظرت،کوچ تو آغاز شده است
آب از کاسه و اشک از قدح چشمم ریخت
دیدم انگار که بال سفرت باز شده است
کوچه بعد از تو چنین بهت زده برجاماند
چشم هایت پس از آن شاهد صد راز شده است
رفته ای باغچه با خانه و اهلش قهر است
خُلق او بعد تو طفلی است که لجباز شده است
#
بند پوتین تو را کودکمان بست شبی
مرد این خانه شبی مثل تو سرباز شده است