شعری از مهدیه دهقانی تفتی
آن قَدَر می خواهمت، انگار یادم می رود؛
تو نمی خواهی مرا، هر بار یادم می رود
مردم اینجا آیه های یأس می خوانند و من
حفظم اما لحظه ی دیدار یادم می رود!
پشت دستم ضربدر، یعنی نمی خواهد مرا
من علامت می زنم صد بار، یادم می رود
قهوه ی چشمان تو، شیرین شده با خنده ات
طعم تلخ عشق تو انگار یادم می رود!
روزه دار حرف های کهنه هستم روز و شب
آن قَدَر سردرگمم، افطار یادم می رود
مُهر من این روزها رکعت شماری می کند
این نماز از ابروی آن یار یادم می رود
عشق را در بیت ها گاهی نباید جار زد
"عاشقم من" می کنم اقرار، یادم می رود...