شعری از بتول محمدی
آن چشمه ی بی تاب را شاید بفهمم
یا کودک بی خواب را شاید بفهمم
من مادرم،با چشم طفلم انس دارم
((مادر مرا دریاب)) را شاید بفهمم
آن ماهی غلتیده در خون گلویش
در پیش چشم آب را شاید بفهمم
شش ماهه ام نذر غم عظمای سردار
کوچکترین سرباز را شاید بفهمم
وقتی شهادت باغبان غنچه باشد
طفل شهید آب را شاید بفهمم
مهتاب زاده!اصغر مولا مدد کن
یک لحظه از مهتاب را شاید بفهمم
هرگز نمی فهمم غم مولای خود را
آن کودک بی خواب را شاید بفهمم