پنجشنبه, 01 آذر,1403 |

دشت صبح

| 903 | 0

شعری از محمد هدایت زاده

سر می رود از آن سوی شب صبح دیگری
پر کرده دشت را غم سرخ معطری 

کابوس دیده اند تمام فرشته ها 
یعنی به خون نشسته گلوی کبوتری

تصویر سرخ آن شب تب دار در جهان
تکثیر شد از آینه ی صبح‌باوری

بر صفحه ی سیاه جهان سرخ حک شدی
نام تو را نوشت خدا با چه جوهری؟

 

این رد خون دوباره به خورشید می رسد
وا می شود به سوی سحر باز هم دری

از ارتفاع صبر ببین قد کشیده صبح
باری نگاه کن به شب از دید بهتری

در دشت صبح آینه ها صف کشیده اند 
حق منتشر شده است چه تصویر محشری!

بر نیزه می برند به دنیا نشان دهند
هر جای روزگار بیارزد به تن سری

Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.