شعری از معصومه آقامحمدی
برایم آسمانی آبی و دلخواه می بافی
شبم را می شکافی لا به لایش ماه می بافی
بهاری کرده ای باصد شکوفه آستینم را
و دستان خزان را هم از آن کوتاه می بافی
کشیدی طرح یک دختر میان باغ پیراهن
برای لحظه ی تنهایی ام همراه می بافی
کشیدی یک پل چوبی به روی رود سختی ها
به روی چاه های زندگی ام راه می بافی
ببوسم تاروپودش را به روی چشم بگذارم
برای من نه پیراهن، زیارتگاه می بافی
🌻🌹🌸🌺🌻