شعری از الهه صابر
یادش بخیر پنجره و آسمان تو
چشمان مثل آینه ی مهربان تو
آن خانه ی صمیمی اندازه بهشت
بر بال های رنگی رنگین کمان تو
آن غصه های پیر ولی خنده های شاد
یادش بخیر خاطره های زمان تو
ای کاش میشد از دل من با خبر شوی
دلتنگ خنده های تو هستم به جان تو
دلتنگ موقعی که هوا پر شد از بهار
وقتی نبود شور سفر در گمان تو
وقتی که بین ما نه فقط چشم بود و چشم
نان بود و سفره ای که شنید از زبان تو:
"با لقمه های عشق شما سیر میشوید"
رفتی گرسنه ماند دل کودکان تو
وقتی تنور خاطره ها داغ میشود
پر میشود هوای دل از بوی نان تو
تنها نشسته ام و به این فکر میکنم
از ما چقدر فاصله دارد جهان تو؟!
#الهه_صابر