شعری از بتول محمدی
حالا که زمین مرده تو بارانش باش
پوسیده دل غنچه،تو گلدانش باش
پایان زمستان جهانم هستی
ای گل!تو بیا فصل بهارانش باش
دنیای مرا درد به خود پیچیده
داروی شفابخش،تو درمانش باش
لبخند هم از چشم جهانم رفته
ای مهر!به چهره لب خندانش باش
دنیا که به دست آدمی در هم ریخت
آرام نگاهی کن و سامانش باش
انسان به خودش آمده،برگردد باز
ای معجزه ی دوباره مهمانش باش
اللهم عجّل لولیک الفرج