پنجشنبه, 15 آذر,1403 |

با همین سن کم، پر از دردم

| 1153 | 0

شعری از سیدجعفر حیدری

#ویژه‌نامه_طوفان_الاقصی

با همین سن کم، پر از دردم
زخم‌های دلم نمک خورده
غنچه‌ام؛ غنچه‌ای که بی‌رمق است
حیف… گلدان من ترک خورده

جنگ، همسایهٔ قدیمی ماست
مرگ، همبازی همیشگی‌ام
بچه‌ها گرم درس، اما من
غرق در امتحان زندگی‌ام

عصر دیروز و بارش موشک
موجشان بادبادکم را کشت
صبح امروز، باری از آوار
کودکم را… عروسکم را کشت

خنده اصلا به ما نمی‌آید
بغض‌هایم چه گاه و بی‌گاه‌اند
خودمانیم، دوربین‌ها هم
از دو چشم من اشک می‌خواهند

با همین سن کم، پر از داغم
این شب تیره سر نمی‌آید؟
بیشتر از پدربزرگان هم
ختم و تشییع رفته‌ام شاید

چشم بستن خودش مکافاتی‌ست
مرگ پیچیده‌اند لای پتو
مادر اصرار می‌کند هر شب
قبل خوابت شهادتین بگو

ذلتم را کسی نخواهد دید
گیرم این جنگ بی‌پناهم کرد
با هیولای بچه‌کش قهرم
هیچ‌وقت آشتی نخواهم کرد

تازه فهمیده‌ام حقوق بشر
سر ما را کلا گذاشته است
جز پدر مادرم در این دنیا
احدى دوستم نداشته است

مادر من همیشه می‌گوید
کی جهانت پر از خرابی بود؟
آب کی در دلت تکان می‌خورد؟
چشم‌هایت اگر که آبی بود

سیدجعفر حیدری
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.