جمعه, 02 آذر,1403 |

سوژه های خنده

| 1819 | 0

شعری از محمد حسین فیض اخلاقی

آن اوایل خدا که روحش را
در سرشتم نهاد خندیدم
هی به هر سوژه از زمانی که
زندگی هدیه داد خندیدم

مَهر یک نوعروس را دیدم:
یک هزار و چهارصد سکه
قید "عند المطالبه" زیرش
من به داماد شاد خندیدم

عالِمی با سواد در مکه
گفت جنس فرشته از مرد است!
چون خدا گفته جنسش از زن نیست!
من به این اجتهاد خندیدم

رفته بودم اداره ای کوچک
کمتر آنجا فساد مالی بود
چون که کار اداری ام حل شد
من به ریش فساد خندیدم

یک نفر رشوه کلانی خورد
رد او را زدند مأموران
تا به یک "کله گنده" برخوردند...
من به این اقتصاد خندیدم

چون که در یک خبرگزاری گفت
از زبان منابعی آگاه
شک نکن رشوه را فلانی خورد
من به این استناد خندیدم

روی شیب ملایم بازار
مردمان با شتاب سر خوردند!
ناقدی از "حقوق" مردم گفت
من به آن "کم سواد" خندیدم

در خبر ها مرور می کردم:
رد شدن از رکود راکد را
جایتان واقعا که خالی بود
من که آن شب زیاد خندیدم

Article Rating | امتیاز: 1.97 با 30 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.