پنجشنبه, 01 آذر,1403 |

شب تاب ها

| 1531 | 0

شعری از امیرعباس قبادی

در سوگ نارسیدن صبحت تزروها
با گریه نغمه های پر از غم سروده اند
کوچیده اند دسته به دسته به آسمان
انگار تا به حال زمینی نبوده اند

بی تاب شبنم سحرت مانده است دشت
تا رنگ زندگی بنشانی به روی او
اما دریغ در دل این تیره شامگاه
همواره دورتر شده است آرزوی او

دریای خاطرات تو در زیر نور ماه
پیش امد وسواحل دل را خراب کرد
دنیای رنگ رنگ مرا پیش چشم من
بی هیچ ترس و واهمه ای غرق آب کرد

دستان شب به خون تو آغشته است و باز
شب تاب ها برای تو ماتم گرفته اند
آنها برای يافتن قبر آفتاب
خاموش تا نظرگه مهتاب رفته اند

Article Rating | امتیاز: 5 با 2 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.