ترس
|
1518 |
0
شعری از محمدجواد قیاسی
می ترسم از شب های بی فانوس می ترسم
از صبح فرداهای پر افسوس می ترسم
روشن نشد مفهوم این عشق پر از ابهام
من از حقیقت های ناملموس می ترسم
در چشم هایت رنگی از برپایی فتنه ست
من دیگر از آبی اقیانوس می ترسم
عشقم به تو خارج شد از میدان هر تقویم
از حمل و ثور از ماه و اورانوس می ترسم
هرچند قلبت قلّکی از عشق پر باشد
از سکه های عهد دقیانوس می ترسم
با اینکه رویایم همیشه با تو بودن بود
حالا نمی خوابم! از این کابوس می ترسم
#محمدجواد_قیاسی