شعری از محدثه سادات نبییان
خوابم گرفته، شاید این دفعه تو رو دیدم
باید بخوابم... این شبا دلتنگِ دلتنگم
بی معرفت! حتی دیگه خوابم نمیبینم...
گفتی بمون محکم... ولی آخه من از سنگم؟!!؟
...
حالم گرفته س همسفر! بالا تو جات خوبه؟
«آره گلم... اینجا فقط جای تو خالیه»
دارم تصور میکنم می خندی ... اینجایی...
«غصه نخور بانو... ببین مردت چه جاییه!»
خوبه که جات خوبه... ولی روی زمین تنهام!
« خانوم! مگه تنهایی میشه پیش تو باشه؟!»
وقتی نباشی، خب همینه حال هر لحظه م!
«خانومِ من حتما تو آغوشِ خدا ، جاشه!»
آقای خونه م! بی تو خیلی سخت ... خیلی تلخ...
«شکوِه نکن... صبرت برام اینجا شده عزت!»
دلتنگتم... هستی تو اَم دلتنگ من ... یا نه؟
«میشه نباشم همسفر؟ غصه م شده غصه ت...»
خوبم ... نبین گاهی دلم میگیره و خسته م...
راستی! ندیدی دخترت دندون در آورده!
«میشه نبینم؟ ساده ای بانوی شیرینم؟
هستم... نمیذارم گلام باشن که پژمرده!
بازم که داری گریه...» این نه! از سر شوقه!
«دارن اذان میگن... پاشو وقت ملاقاته»
[مثل همون روزای قبل از رفتنش بانو
پیشونیتو می بوسه، گرچه توی رویاته...]
4 اردیبهشت 96
برسد به دست همسران شهدای مدافع حرم....