دریا
|
1647 |
1
شعری از فرزانه شفیعی
با نگاه ترت به چشمانم
راه دریا به خانه پیدا شد
موج زد پشت موج غم رقصید
جذر و مد زمانه پیدا شد
طعمه شد عشق در دل طوفان
عقل راه نرفته را برگشت
ناخدا هم دوباره کم اورد
تور خالی شبانه پیدا شد
ماه گم شد درون دریا و
سرخی رنگ حوض با من ماند
قایق دوریت به گل خورد و
بعد آن هی نشانه پیدا شد
شوری روی گونه های من
بغض های نگفته ی با تو
حسرت دست ها و اغوشت
در میان ترانه پیدا شد
گریه کردم که کاش برگردی
نذر کردم که کاش در تورم ...
هر چه از تو به چنگ من افتاد
گریه ای بی بهانه پیدا شد
موج زد پشت موج غم رفت
بغض را هم چه ساده با خود برد
بعد طوفان چه ماند از شاعر
رد پایی زنانه پیدا شد ...