شعری از عفت نظری
کافری هستم که دنبال تو راه افتاده ام
ای مسلمان رحم کن از پرتگاه افتاده ام
پرتگاه آن چشم های سبز و گیرای تو بود
از نگاه اول تو به گناه افتاده ام
قرص ماه تو مرا از کاسبی انداخته
مدتی در دام بازار سیاه افتاده ام
امنیت را با تو تضمین کرده بودم قصه بود
مثل کارتون خوابها بی سر پناه افتاده ام
فکر می کردم که مثل کوه پشتم... نیستی
سوزنی هستم که در انبار کاه افتاده ام
سالها فریاد میکردم تو را پیدا کنم
*مادرم دهر است و من طفل به چاه افتاده ام
#عفت_نظری
*وامی از بیت #طالب_آملی
مادرم دهر است و من طفل به چاه افتاده ام
میکنم فریاد تا مادر به فریادم رسد