شعری از
مادرم گفته که من باید شما را از سرم...
گفته که باید شما را توی رویا از سرم...
از تو باید بگذرم، حتی اگر شد از خودم!
تا بیفتد بی من و تو واژه ی ما از سرم...
چتر و بارانی چرا؟! وقتی که من غرق توام
کاش حتی بگذرد بعد از تو دریا از سرم...
بت پرستی پیشه ام شد، عاشقی آئین من؛
لحظه ای هم کم نشد فکر و چراها از سرم...
مرگ با خود کاشکی یک شب مرا هم برده بود؛
هی زیادی میکند وقتی که دنیا از سرم...
قول دادم بگذرم اما نگفتم کی، کجا!
عشق می افتد ولی از صبحِ فردا از سرم...
هرکجا رفتم خیالت هم کنارم بوده است...
فکر تو هر دم گذر میکرد تنها از سرم!
لحظه ای عطر شما میپیچد و حال مرا...
چادرم را سفت میچسبم مبادا از سرم...!
#طاهره_اباذری_هریس
#غزلجدید
#شاعرانه_های_یک_هوشبر
#عاشقانههاییکدخترچادری