شعری از محدثه سادات نبییان
جام در دستم، نباید ترک این ساغر کنم
معجزه می آید این شب ها اگر باور کنم
راه ها بسیار رفتم، بی تو اما گم شدم
آمدم عبدت شوم، فکر رهی دیگر کنم
خسته از نفْسم، نَفَس از من گرفته با هوى
آمدم ... «اشکوا الیکَ!» تا تو را داور کنم!
بهترین خوان از تو اما ، بدترین مهمان منم
میزبانم گشته ای تا کاسبی، گوهر کنم
خون رگهایم عجین شد با گنه، خواندی مرا،
تا که فکری من برای پاکی جوهر کنم...
می نشینم بر سر سفره، پر از نا خالصی
می نشینم، شاید این مس را بسازم، زر کنم
«با کریمان کار ها دشوار» نه، آسان شود
«یا حسن(ع)» گویم که لب ها از کرامت تر کنم
«یا حسینی» بر لبم، دارم توسل میکنم
العطش! باید من افطار از می کوثر کنم!
عالمی امّید بستم، خرق عادت سازم و
لیلة القدری رسد... با یاریت محشر کنم!
در توانم نیست وصف رحمتت در شعر ها
بهر وصفت باید آخر فکر صد دفتر کنم...
محدثه سادات نبییان
دوره ی ششم آفتابگردانها