یکشنبه, 04 آذر,1403 |

فانوس

| 984 | 0

شعری از علی مردانی

ندید
غرق شد آهسته
تنم میانِ نگاهِ عمیقِ اقیانوس.
ولی شبی 
به هوایم
تمام ساحل را
دوید با فانوس

و اشک تلخ مرا 
در لباس مروارید
درون جعبه 
کنار جواهراتش ریخت
چقدر بغض که از من
به گوش خود آویخت

هنوز در ریه هایم
هوای گیسویی ست
و در اتاق گلویم 
صدای موسیقی ست

غروبی از پاییز
که ایستاده پر از ابرهای روز نخست
منم که پنجره اش را 
به گریه 
خواهم شُست.

Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.