عطر زیتونهای رامالله دارد کوچههایت
واژهواژه از دل تاریخ میآید صدایت
خاک تو سجادهٔ موسی و ابراهیم و عِمران
رفته بالا دست در دست پیمبرها دعایت
ذرهذره خاک تو شد دانهٔ تسبیح مریم
عطر انفاس مسیحا میدهد باد صبایت
یک سحر ای کاش «سبحان الذی اسری» بخوانم
بین سجده، در حیاط مسجدالاقصی برایت
زعفران مشهد و چای شمال و عطر کاشان
عشق، نذری میدهم یک روز در زائر سرایت
یک سبد زیتون برای شاعران میچینم آری
میسرایم از تو و گیسوی در باران رهایت
میسرایم از قیام سنگها در دست یک زن
از حنابندان سرخ نوعروسان با حنایت
قبلهٔ آغاز اسلامی و خود مایل به کعبه
مرگ بر هر کس بخواهد از مسلمانی جدایت
در دلم «الله اکبر»های بسیاریست اما
صبح پیروزی رهاشان میکنم در دشتهایت
#فائزه_امجدیان
دفتر شعر شهرستان ادب | دوره ششم آفتابگردان ها
13 آبان 1402
1047
0