مقایسه ی تطبیقی سبک هندی و باروک
باروک شیوه ای در هنر است که از اواخر قرن 16 میلادی در ایتالیا آغاز شد و تا اواخر سده ی 18 میلادی در اروپا رواج داشتو سپس در آمریکای جنوبی و مرکزی مورد توجه قرار گرفت. که در ابتدا در هنر معماری ظاهر شد و سپس در ادبیات و موسیقی هنرهای تجسمی و ... گسترش یافت. به وجود آمدن این شیوه را در اروپا به سه دلیل عمده نسبت می دهند:
- جنبش دین پیرایی: که رهبران کلیسای کاتولیک برای جذب مردم به دین از هنرمندان خواستند که از هنر برای جذب مردم به دین استفاده کنند و کلیساهای مجلل و باشکوه بسازند.
- شاهان اروپا، در پی اسقلال و ثبات قدرتشان می خواستند با قصرهای باشکوه و هنر هنرمندان، قدرت خود را به همگان نشان دهند.
- هنرمندان هم می خواستند برای آفرینش های هنری آزاد باشند و از قید و بند قواعد و اصولی که در دوره ی قبل وجود داشته آزاد باشند.
باروک به معنای مروارید ناصاف و تراش نخورده و نامنظم است که در اصظلاح جواهر سازی استفاده می شده است. که در ابتدای این دوره برای تمسخر این شیوه از آن استفاده می شد. ولی بعد از آنکه این هنر مورد توجه قرار گرفت به معنای شکوهمند و جلال مند استفاده شد. و در قرن 19 به طور کلی به هر چیز غیر کلاسیک و غیر رایج اطلاق می شد و در ادبیات هم به طور منفی معنا می شود یعنی: باروک آن چیزی است که کلاسیک نباشد. هنرمندان این دوره سعی می کردند تا آثاری خلق کنند که هم نظر اشراف زادگان و هم نظر مردم عادی را جلب کنند.
سبک هندی و باروک:
برخی از شباهت های ظاهری و تقارن زمانی میان این دو سبک باعث شده است که در دنیای غرب سبک هندی را به نام باروک بشناسند. در غرب پس از دوره ی رنسانس که به شکفتگی کامل رسید پیروان سبک باروک سعی کردند دوره ی جداگانه ای را به وجود بیاورند و در ایران هم پس از دوره ی سبک عراقی که از سنایی تا حافظ سیر تکامل خود را ادامه داده بود شاعران سبک هندی دست به نوآوری در غزل زدند. البته تفاوت هایی هم در دلیل ایجاد این دو سبک با هم وجود دارد ولی ما از ذکر آن ها می گذریم و به بیان شباهت ها می پردازیم.
بررسی تطبیقی ویژگی های سبک هندی و باروک:
- عدم تقلید از قدما و عصیان در برابر ادبیات گذشته: به عنوان نمونه در شعر پترارکا با عاشقی برخورد می کنیم که از شدت گریه ی مداوم چشم هایش ضعیف شده و بعد از مدتی به عینکی مجهز می شود که شیشه های آن اشک های منجمد شده ی عاشق است و این در ادبیات قبل از این دوره به چشم نمی خورد. و این عدم تقلید در سبک هندی هم به شکل سنت شکنی در قالب، زبان و اندیشه صورت می گیرد به طور مثال: سرودن غزل های بلند بیش از 14 بیت و یا تقلیل واحد شعر به یک بیت و حتی یک مصرع و...
حافظ در مورد آیینه و زنگ اینگونه می گوید:
روز در کسب هنر کوش که مِی خوردن روز/ دل چون آینه در زنگ ظلام اندازد
ولی صائب این روابط را تغییر می دهد:
شد ز زنگ سینه ی من ناخن صیقل کبود / سعی خاکستر چه با آیینه ی تارم کند؟
- تحول و ناپایداری جهان:
مونتنی انسان را به پر کاه و دنیا را به بادی ناپایدار تشبیه می کند. و در شعر شاعران سبک هندی هم:
مشو غافل در این گلشن چو شبنم از نظر بازی / که تا بر هم گذاری چشم را، افسانه خواهی شد «صائب»
بهاری را چه دل بندی که ده روز دگر رنگش / به روی بستر برگ خزان بیمار می افتد «صیدی طهرانی»
- تصاویر و استعاره های حرکت:
در باروک و سبک هندی حضور عناصری مانند باد، آب، موج، نسیم، سایه، حباب و شمع و... برای نشان دادن حرکت و جنبش می آیند تا ما با خیال ایستا رو به رو نباشیم. مثلا: گریفیوس می پرسد: «ما چه هستیم؟» و پاسخ می دهد: «حباب، شعله ی کم دوام، برفی که فورا آب می شود، دودی در برابر باد» و در شعر سبک هندی:
ای بحر از حباب نظر باز کن ببین / کین موج بی قرار به ساحل چه می کند«صائب»
موجیم که آسودگی ما عدم ماست / ما زنده به آنیم که آرام نگیریم«کلیم کاشانی»
-
یکی از درون مایه های ادبیات باروک اندیشه ی مرگ و جهان پس از آن است. «که وه دو» در بخشی از داستان رویای مرگ می نویسد: «زندگی یعنی مردن در حال زندگی. اگر این را خوب می فهمیدید، هر کدامتان هر روزه آینه ای از مرگ خودتان داشتید و می دیدید که همه خانه هایتان پر از مرده هاست. یعنی به تعداد همه ی زنده ها مرده وجود دارد.» و در اشعار سبک هندی هم مثال های فراوانی وجود دارد:
مرگ است چاره، زندگی ناگوار را / جز مرگ اگر تو چاره گری یافتی بگو«صائب»
غافل مشو که دارد سیلاب مرگ از پی / برف سفید مویی، بر کوهسارِ پیری«واعظ قزوینی»
- اغتنام وقت و بهره مندی از لحظات زود گذر:
ایام نوجوانی غافل مشو ز فرصت / کین آب برنگردد دیگر به جویباران«صائب»
از جوانی تا به پیری شب به روز آوردن است / فرصت تنگی به ما از بهر صحبت داده اند «دانش مشهدی»
- ابهام و پیچیدگی و حیرت:
مونتنی می گوید: « دنیای ما دنیای دیگری را پیدا کرد و چه کسی می تواند بگوید که آیا این اولین و آخرین برادر دنیای ماست؟»این حیرانی و سرگشتگی در اشعار سبک هندی هم به چشم می خورد:
نه از منزل نه از ره نه ز همرهان خبر دارم / من آن کورم که رهبر کرده در صحرا فراموشم«صائب»
ما ز آغاز و ز انجام جهان بی خبریم / اول و آخر این کهنه کتاب افتاده است«کلیم کاشانی»
-
تناسخ یکی از مشخصات ادبیات باروک است و به همین دلیل در آن «سنگ ها می رقصند، کوه ها از هم می شکافند و کشتی نوح از آن در می آید، ابرها در آسمان حرکت می کنند و سنگ ها به چهره ی انسان در می آیند» و این موضوع در شعر سبک هندی هم بسیار به چشم می خورد:
گردبادی را که می بینی در این دامان دشت / روح مجنون است می آید به استقبال ما«صائب»
شدیم بلبل و از بخت ما در این گلشن / بهار همچو خزان کیمیاگری آموخت «فصیحی هروی»
- وجود پارادوکس:
در شعر «تئوفیل دو ویو» می خوانیم: «این جویبار رو به بالا می رود/ گاوی روی برج ناقوس رفته است/ ماری کرکسی را می درد/ آتش درون یخ شعله می کشد/ خورشید سیاه شده است» و در سبک هندی می خوانیم:
سینه باغی ست که گلشن شود از خاموشی / دل چراغی ست که روشن شود از خاموشی «صائب»
خنده گریان به دلم می آید / دلم آن روز که بی غم باشد «ناظم هروی»
- ایجاد شگفتی در مخاطب:
که با عناوین آشنایی زدایی و مخالف خوانی هم بحث می شود. به عنوان نمونه حشره ی کوچک و ناخوشایندی چون کک، که قبلا جایی در شعر نداشت در شعر باروک وارد شد آن هم نه در شعر طنز بلکه در یک شعر عاشقانه. و در شعر سبک هندی نیز این ویژگی بسیار به چشم می خورد مثلا در ادبیات قبل از سبک هندی پشم ارزق یا کبود نشانه ی خبث طینت بوده است اما صائب به عقیده پایبند نیست و به چشم کبود هم دل می بندد:
دل خراب مرا جور آسمان کم بود / که چشم شوخ تو ظالم هم آسمانگون شد
یا در جایی دیگر آب حیات را که نشانه ی لطف حق بوده است تلخ و خضر را اسیر آن می داند:
خبر ز تلخی آب بقا کسی دارد / که همچو خضر گرفتار عمر جاوید است «صائب»
نتیجه گیری:
با مقایسه ی این شباهت ها و تقارن زمانی که در شکل گیری این دو مکتب وجود دارد منتقدان اروپایی سبک هندی و باروک را مرتبط می دانند و حتی سبک هندی را با نام باروک می شناسند.
منابع:
- حسن زاده میرعلی، عبداله. «بررسی تطبیقی مکتب باروک با سبک هندی» مجله ی پژوهش های زبان و ادبیات تطبیقی، سال سوم، شماره 1 ، بهار
- زیپولی، ریکاردو «چرا سبک هندی در دنیای غرب سبک باروک خوانده می شود؟» تهران: انجمن فرهنگی ایتالیا