آفتابگردان ها به نقل از شهرستان ادب: فریبا یوسفی از بانوان شاعر صاحبنامی است که با چند مجموعهشعر خواندنی و خاص بر حافظۀ دوستداران شعرش خوش نشسته است. او در یادداشت اخیر خود، نگاهی داشته است به کتاب «شاید بهجا آوردی» از وحیده احمدی که توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است. گفتنیست این یادداشت پیش از این در خبرگزاری مهرمنتشر شد. با یکدیگر یادداشت این بانوی شاعر بر مجموعهشعر بانوی شاعری دیگر را میخوانیم:
«شاید به جا آوردی» اولین کتاب شعر وحیده احمدی شاعر عضو دوره دوم آفتابگردان هاست. کتابی که در نگاه اول، طرح جلدش خبر از زن بودن شاعر میدهد و سپس هر شعر از این کتاب، تأیید و تأکیدی میشود بر صداقت شاعر در بیان مفاهیم ذهنی او که معرف جنسیت شاعر نیز هست.
انتشارات شهرستان ادب در بهار 95، چهل و چهارمین کتاب از مجموعه شعرهایی تحت عنوان «شعر ما» را به دفتر شعر وحیده احمدی اختصاص داد. جدیت و دقتی که این مؤسسه در انتخاب و چاپ آثار ادبی دارد، گویای شناخت درست و دقیقی است که از ادبیات سالم و فاخر در این مؤسسۀ فرهنگی هنری وجود دارد.
وحیده احمدی سیوهشت شعر در قالب غزل، از میان سرودههایش که بیشک بیش از اینهاست، انتخاب کرده و به دست مخاطبان شعر امروز رسانده است. قالب شعرها غزل است، اما تعداد کمی از شعرها زبان تغزلی دارند و در میان همان تعداد محدود نیز، تغزل، نشانههای چندان آشکاری ندارد. اگر همین ویژگی را نیز به زن بودن شاعر نسبت دهیم، به نشانهای زنانه در این کتاب، افزوده خواهد شد.
یکی از نقاط قوت شعر امروز، که اختصاص به شعر خانمها دارد، بهرهگیری از عناصر و مؤلفههای زنانه در شعر و به تبع آن، بهرهرسانی به همین ابزار برای تقویت زمینههای فعالیت شعری و حیاتبخشی به شعر زنانه است؛ آنچه در تاریخ ادبیات و مرور شعر زنان، به روشنی نمود و تظاهری نداشته یا دستکم در مقایسه با شعر مردانـ که قلمرو اصلی شعر در انحصار آنان بوده ـ نشانههای آشکاری نداشته است.
وحیده احمدی شاعر است و غزلسرا، و از شوریدگیهای معمول شاعرانه ـ که گاه به بینظمیها و هنجارگریزیها میانجامد ـ در او و شعرش کمتر اثری میتوان دید. جز یک غزل که در آن به «ساعت» به عنوان نماد نظم، برنامهریزی و دقت تاخته و آن را از قلب دیوار اتاقش به گوشۀ انباری انداخته، شعری با نشانههای ستیزش و عصیانگری از او نمیبینیم. گلایه میکند، اما آرام است. با مؤلفههای زنانه میسراید و در هریک از شعرهایش ردی از جنسیت خود ـ آشکار یا پنهانـ و با حیای زیبای زنانه بر جا میگذارد. مضامین غالب شعرهایش اجتماعی است و ریشه در اندیشه و نگاه دقیق او دارد:
من یاد گرفتهام ببینم
گیرم که همیشه غم ببینم
بینندۀ ارجمندِ خوبم
از هر خبری ستم ببینم
تصویر هزار کشته، زخمی
یک دم که نه، دمبهدم ببینم (شعر 32، ص 69)
گلایه میکند، اما آرام است؛ شاعر از عمکرد انفعالی خود گلایه دارد و صرفاً از حال و احوال خود شکایت میکند. بعضی رفتارها را در خود و برای خود نمیپسندد و با فرافکنی میگوید:
«به دست من اگر بود که این نبود حالم
به وضع دیگری بود، مدار ماه و سالم
...
هزار سال نوری گذشت از سر من
چرا هنوز خامم؟ چرا هنوز کالم؟» (شعر 17، ص 39)
شاید طبع آرام زنانه یا ویژگیهای رفتاری و مألوف اوست که مانع میشود برای رفع این حال ناخوشایند و ایجاد بهبود وضعیت، پیشنهادی بدهد. او درد یا مشکل را میبیند و میشناسد و به نظر میرسد یکی از گریزگاههای او و اسباب التیامش همین سرایش باشد؛ بنابراین در شعرش از ناملایمات میگوید و ترجیح میدهد دربارۀ ارائۀ راه حلها سکوت کند. منزوی میگوید:
ای عشق! همّتی کن، رنجم به سر بَر ای عشق!
از پا نشسته داری، دستی بر آور ای عشق!
پیریّ و هم تو دانی، آن جادوی جوانی
آری تو هم قدیمی، هم نامکرّر ای عشق!
ما خستهایم و تشنه، تو سایهای و چشمه
باغی، پس از بیابان ــ باغ مشجّر ــ ای عشق
...
خامم هنوز از این سان، هان! کورهات بتابان
وز هستیام بسوزان، هم خشک و هم تر، ای عشق!
هر دو شاعر از خامی خود گله کردهاند، اما منزوی درمان آن را به عشق و تابیدن کورۀ عشق واگذار کرده است، تا با این حرارت، اثری از آن خامی باقی نماند.
بعضی شعرهای این دفتر از دغدغههای دختران در آستانۀ ازدواج حکایت میکند؛ از ذهینیتهای دخترانه و تعارضی که این تفکر و نگاه، گاه با طرز فکر و نگاه مادرانۀ مادران دارد. وحیده این دو نگاه و دیدگاه خودش را در شعرهای 33، 34 ، 35 و 37 سروده است:
آنها زرنگ هستند، پس سادگی ندارند
پس فرصتی برای افتادگی ندارند
میدان دیدهاشان متراژ فرشها بود
آن چشمهای آزاد، آزادگی ندارند (شعر 35، ص 75)
به نظر میرسد کمتر زن شاعری تا امروز به زوایای نگاه دخترانه در مواجهه با رویدادها و دغدغههای پیش از ازدواجش پرداخته و از آنها سروده باشد. وحیده احمدی از اولینهای این نوع بیان و مضمونپردازی محسوب میشود.
تردیدی نیست که برای بیان چنین موضوعی، طبع دخترانۀ شاعر که غرور و حیا، نمودهای بارزی از آن است، دخالت میکند و او را دقیقاً با همان موقعیت ذهنی و شرایطی که در آن است، توصیف میکنند، ضمن این که این شیوه ایجاب میکرده است که در مسیر اجرای آن، در شعرها نوعی سردی، سستی و بیخیالی حس شود که این وضعیت، حتی اگر دلیلش حیای دخترانه ـ زنانه باشد، مانعی برای حرکت او به سمت کشفها و هیجانهای هنوز نایافتۀ زندگی و شعری به شمار میآید و در ضمن، در عرصۀ عرضۀ شعرهایش نیز، مجال مخاطبیابی گسترده، به دلیل پرشور نبودن شعرها، محدود میشود. مقصود از این سخن آن نیست که مشابه آنچه متأسفانه در این روزگار مشاهده میشود عمل شود تا در عرصههای اجتماعی و فضاهای مجازی، مانند برخی شاعران، بخصوص خانمهای شاعر، برای جلب مخاطب بیشتر، آن هم هر نوع مخاطبی، دست به هر نوع دستاویزی دست برده شود؛ بلکه به عکس، برای گستردهتر کردن کیفی و کمی مخاطب، بهتر است شاعر با بهکارگیری عناصری ویژهتر یا تلفیق برخی خصوصیات شعری که میتواند حاصل خلاقیتهای خاص باشد، با شهامت شاعرانه و ظرافتهای زنانۀ بیشتری، در این عرصه به خلق اثر بپردازد. همچنان که از شعرهای این کتاب پیداست وقوع این اتفاق، دور از توانایی وحیده احمدی نیست؛ تپشها و تبشهای شعر او میتواند دلگیرتر و چشمگیرتر باشد.
او در بعضی غزلها، از فکرهای خیلی درونی یا حتی بیاهمیت و گذرا، شعری میپردازد که دقیقاً حاصل درونیترین و شخصیترین افکاری است که میتوان بیتوجه از آن گذشت و به نظر میرسد ارزش اظهار ندارد، اما توجه و اهمیتی که شاعر برای آن فکرهای گذرا قائل شده، و از دل آن، غزلی بیرون کشیده، نوعی توجه به تمام درونیات و تمایل به ظهور آن را نشان میدهد، صرف نظر از لغزش مختصر زبانی، در غزلی با این مطلع:
دستت به دستان من خورد، از قصد یا اتفاقی
چی عاید ما شد از این احساس گنگ تلاقی
به چنین مقطعی میرسد:
راهت به راهم نخورده ستاما بیا همقدم باش
حتی اگر گاهگاهی، حتی اگر اتفاقی (شعر 18، ص41)
وحیده احمدی در کشفهای خاص، تبحری منحصر به فرد دارد و در عین حال از این کشفها و مضامین بکر، به نفع انتقال مفاهیم ذهنیاش استفادۀ محدودی میکند:
تو باله داری و من دست، ماهی جان
ولی بیبال در بنبست، ماهی جان (شعر 20، ص 45)
بعد از این بیت که حواس مخاطب را کاملاً به نفع شعر تسخیر میکند و او را منتظر نتیجهگیریهای شگفت از این مقایسه میگذارد، تنها به بیان یک اشتراک اکتفا میشود و آن هم «مرگ» است. این اشتراک را با تمام اجزای زندۀ عالم هستی میشد طرح کرد، حال آنکه جلب توجه مخاطب به باله و دست و بال و بنبست که بسیار توقعبرانگیز است، فقط محدود شده است به محدودیتهای زندگی و این که مرگ ماهی میتواند در خشکی اتفاق بیفتد و مرگ آدمی در آب. از ظرفیتهایی معنایی کلماتی مثل دست و بال و باله و ماهی و آب و بنبست، استفاده نشده و مخاطب را با انتظاری که در مطلع غزل برایش ایجاد شده، در حالتی معلق رها میکند اما در پایان شعر، با ورود جنس نگاه، تماشا و تفکری زنانه، پیوندی میان مرگ ماهی و محیط آشپزخانه برقرار میکند و انگار با همین بیت به بیان نتیجۀ اصلی خود میرسد.
یکی از غزلهای او که حاصل همین نگاه دقیق و کشف تشابهها و احوال مشترک است، شعر شماره هشت این کتاب است. او در این شعر از تماشای «گچبریهای سقف» خانه و بیروح بودنشان به تشابه آنها با «گلهای مرگ»؛ که احتمالا مقصود از آن، دسته گلهای مراسم ترحیم و سوگواری است، و نقش «گلهای فرش» میرسد و این سردی و بیروحی را به بینیازی این گلها به رسیدگی و آبیاری و نور و... ؛ به دلیل شاغل بودن افراد خانواده نسبت میدهد و در پایان شعر، امیدش را معطوف به خارهای باغچۀ خانه میکند تا به او نوید غنچهها و شاخههای زنده و بیدار را بدهند. این نوع نگاه دقیق و پرداخت ظریف و شاعرانه، از یک شاعر زن که به خانه و جزییات آن توجه عمیقی دارد، انتظار میرود و ستوده است:
پایمالِ گذشتِ روز و شباند، تا ابد، تا همیشه سرگردان
گچبریهای سقف انگاری درد گلهای فرش را دارند (شعر 8، ص 21)
از جمله نکاتی که وحیده احمدی بیشک در تجربههای سرایش به آنها رسیده است یا خواهد رسید به این موارد میتوان اشاره کرد:
دایرۀ اوزان در این کتاب محدود است، در سیوهشت غزل، تعداد وزنهای به کار رفته تقریباً در محدودۀ کمی سیر دارند. این برای اولین مجموعهشعر یک شاعر جوان غزلسرا ایرادی به شمار نمیآید. او بیتردید میتواند در شعرهای بعدی خود این دایره را گسترش دهد تا مجال گستردهتری برای بیان اندیشههای خود ایجاد کند. این در صورتی است که بخواهد به سرایش شعر در شکل غزل ادامه دهد وگرنه، در حیطۀ تجربههای بیانی غیرکلاسیک این وسعت مجال، خودبهخود ایجاد خواهد شد.
بهرهگیری از صور خیال در شعرها میتواند قدرت رسوخ اندیشۀ شاعر در ذهن مخاطب را افزایش دهد. اگر اندیشهها و عواطف لباسهای رنگین و خیالانگیز بپوشند، توان نفوذ و اثرگذاری بیشتری خواهند یافت.
مسامحه و آسانگزاری در گزینش واژگان و صورتبندی نحو جملات در برخی مصرعها دیده میشود که قطعاً برای شاعری مثل وحیده احمدی با این سطح از نوآوری و دیدگاه تازه، فرصت اصلاح و رفع آن به سادگی فراهم است:
تو مثل بودنم هستی، نمیخواهم
بگویم تابه آمادهست، ماهی جان (شعر 20، ص 46)
نه زنگی، تلفنی، حتی نه پیغامی بدون متن
به فکر خود نمیافتی بیا و فکر ماها باش (شعر 30، ص 65)
ولی رویم نشد دیگر بگویم: «لااقل فعلاً
همین یک اختلاف ظاهراً بسیار کم را باش!» (همان)
نمیداند که آن گمگشته در اصل
زمین بودهست و کنج آسمان نه (شعر 19، ص 44)
من در نگاهم تیغ جاسازی نکردم
این هم کف دستم، ببین! خاری ندارم (شعر 13، ص31)
صرف نظر از نکات یادشده، نمونه شعرهای ارزشمندی برای شرح احوال دخترانه ـ مادرانه، زنانه، انسانی و اخلاقی در کتاب وحیده احمدی میتوان یافت. «شاید به جا آوردی» حکایت از دخترانههای آمیخته به صداقت و نجابت شاعران زن روزگار ما دارد.