جمعه, 02 آذر,1403 |
از مصاحبه تا گواهی پایان دوره
 

از مصاحبه تا گواهی پایان دوره

پنجشنبه، 24 فروردین 1396 | Article Rating

فاطمه سادات مظلومی از دوستان من وعضو دورهٔ آفتابگردان‌ها بود. شهرستان ادب را او به من معرفی کرد. جلسات انجمن صبح را شرکت کردم و اولین غزل جدی‌ام را برای آقای عرفان‌پور خواندم. «سپاهی نیست با من پادشاهی زار و ویرانم»

هم شعرم را نقد کردند و هم تشویق و هم به آینده امیدوارم کردند. جلسات را منظم می‌آمدم. چند جلسه که گذشت، گفتند ده شعر برای داوری بفرستید؛ اگر قبول شدید، عضو دورهٔ چهارم آفتابگردان‌ها خواهید شد.
هر کاری کردم، ده شعر که به دل خودم بنشیند، پیدا نکردم تا بفرستم. بی‌خیال قضیه شدم و گفتم دورهٔ بعد را شرکت می‌کنم.

با انجمن اسلامی دانشجویان مستقل اردوهای نخبه‌پروری می‌رفتم. در کارگروه شعر آن اردوها با آقای سمنانی آشنا شدم. شعرهایم را شنیدند و ایشان نیز شرکت در دوره‌ٔ آفتابگردان‌ها را پیشنهاد دادند. قضیه را برایشان گفتم؛ حتی گفتم که یک دفتر از شعرهایم را دور انداخته‌ام!
ایشان گفتند حتی اگر شعرهای آن زمانت را دوست نداشتی، باز باید به احترام حالات و افکار و خودِ آن موقع‌ات، نگهشان می داشتی. امیدوارم کردند و گفتند هر طور شده تا وقت هست، ده شعر بفرستم به ایمیل شهرستان ادب.

فرستادم و شد!

آقای عرفان‌پور تماس گرفتند و یک سری سؤال پرسیدند. درست خاطرم نیست، اما به گمانم دربارهٔ سبک‌ها بود و حدس زدن نام شاعر چند بیت و چند تا کلمه هم گفتند که باید با آن‌ها یک یا دوبیت شعر بداهه می‌گفتم و می‌فرستادم.
این مرحله هم گذشت و من در عین ناباوری، آفتابگردان شدم.

حالا گواهی پایان دورهٔ چهارم با چند تا پک سی دی از اردوها و یک‌دنیا خاطرهٔ قشنگ و چندین دوست خوب دارم. هرچند هنوز به اندازهٔ دوستانم شاعر نیستم؛ ولی خیلی خوشحالم که آفتابگردانم.


رؤیا جلالی
دورهٔ چهارم آفتابگردان‌ها

تصاویر
  • از مصاحبه تا گواهی پایان دوره
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
نظر جدید

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: