یک زمان افتخار می کردی
دختر کوه و جنگل و رودم
بیشتر سادگی ملاکت بود
نو عروس دهاتیت بودم
ته قلبم خیال خام وصال
ته قلب تو شوق رفتن بود
آه، ای کاش غیر از این بودم
مشکلت کار و لهجه من بود
کاش اصلا دهی وجود نداشت
یا تو شهری نمیشدی هرگز
توی ده آبرو نمی ریزد
دامن صورتی گل قرمز
به خدا عشق توی دست من است
لای چین های چادرم جاریست
اینکه باشی ولی دلت برود
عاشقی نیست، مردم آزاریست
سر تو گرم عشق های جدید
من سر باغ بذر می پاشم
فکر این را نکرده بودم که
مایه شرمساریت باشم
هیچ دردی نمی تواند با
غم عشقت برابری بکند
من همان دختر کشاورزم
که بلد نیست دلبری بکند
آنقدر توی گوش تو خواندند
که نفهمی زبان این ده را
تو که رفتی بگو چکار کنم
طعنه های زنان این ده را
حرف من نیست اینکه برگردی
تو برای همیشه آزادی
لاأقل دلخوشم نمی کردی
کاش قولی به من نمی دادی
دست هایم همیشه می لرزند
چشم هایم همیشه بیدارند
ظاهرا رسم روزگار این است
همه یک عشق بی ثمر دارند
محدثه اسماعیلی
دوره ششم آفتابگردانها
متن نقد نوشته شده:
به نام خدا
محدثه اسماعیلی، برای سرودن چارپارهی خود به سراغ موضوعی عاشقانه، اجتماعی رفته است. موضوعی که البته تازگی ندارد، اما شاعر با بیان جزئیات به آن جذابیت بخشیده است. در واقع فراموش کردن اصالت و ریشه، و حل شدن انسان سنتی (روستایی) در جهان مدرن، دستمایه بیان عاشقانه شاعر شده است. شعر، خط روایت سادهای دارد. روایت مربوط به عشق میان دختر و پسری روستاییست که ظاهرا و با توجه به اطلاعاتی که شاعر در طول شعر به ما میدهد، پس از ازدواج قدم به شهر میگذارند. اما انگار مرد به اندازه زن عاشق نبوده است؛ چراکه او پس از این تغییر مکان دچار تغییر رفتاری اساسی میشود. ولی دختر همچنان پابند به سنتها و اصالت روستایی خود میماند، و در پایان شعر نیز بار ناکامی این عشق بر دوش اوست.
این روایت کلی شعر است که شاعر با برخی برجستهسازیهای معنایی، توجه و تأثر مخاطب خود را نسبت به آن برمیانگیزد:
«کاش اصلا دهی وجود نداشت
یا تو شهری نمیشدی هرگز
توی ده آبرو نمیریزد؛
دامن صورتی گل قرمز»
در این ابیات، شاعر با بیان سادهی یک سنت و رفتار طبیعی در بستر روستا، و مقایسه آن با شهر، عمق این تفاوتها را به رخ مخاطب میکشد و این ناهماهنگی را که از بدیهیترین مسائل روزمره شروع میشود، به عنوان مقدمه علت تضاد عاشق و معشوق بیان میکند.
دامن صورتی گل قرمزی که میتواند نماد روستا و طراوت و زیباییهای آن باشد، در شهر مورد اتهام، یا شاید تمسخر و قضاوت میشود.
شاعر در بیت دیگری نیز اشاره میکند:
«من همان دختر کشاورزم
که بلد نیست دلبری بکند»
که در این بیت نیز به بیان تضاد آشکار میان خصوصیات زنان روستایی و شهری، و نوع بروز عشق در هریک پرداخته است. بیت مذکور در عین حال دارای این معنی نهفته نیز هست که دختر (عاشق) در محل قضاوت نابهجای معشوق خود و دیگران قرار گرفته و از او توقع همانندی با دختران شهری میرود.
همچنین استفاده زیبای شاعر از اصطلاح عامیانه «دلم رفت» در این بیت، منجر به کشف معنایی زیبایی شده است:
« اینکه باشی ولی دلت برود، عاشقی نیست، مردم آزاریست.»
به طور کلی در ابیات این چارپاره که البته وزنی کوتاه و نهچندان خلاقیتزا دارد، توصیف مناسب موضوع، بیان دغدغهی شاعر را به انجام رسانده است. عاطفه از برجستهترین عناصر این اثر است.
با اینحال عنصر خیال، که جزء لاینفک شعر است، در این اثر حضور کمرنگی دارد. به همین دلیل شعر تا حد زیادی به توصیف قصهوار و نثر موزون نزدیک شده است. و بیشتر به بیان ترانههای روایی شباهت دارد.
آرایههای به کار رفته در این اثر محدود به آرایههایی چون مراعات و نظیر و تضاد است و از استعاره، تشبیه، ایهام، و ... تقریبا خبری نیست.
البته در یکی از ابیات، شاعر به بیانی خیالانگیز (درباره مسئله عشق) نزدیک میشود:
«به خدا عشق توی دست من است
لای چینهای چادرم جاریست.»
که به نظر تصویری دور از ذهن و بدون ارائه قرینههای لازم معناییست، و حتی اگر به لحاظ خیال و در جهان ذهن هم تصور «جاری بودن عشق در چینهای چادر» ممکن باشد، باز انقدر انتزاعی است که با بیان عینی و قصهوار سایر ابیات هماهنگی لازم را ندارد و بیشتر به بیانی شعاری نزدیک است.
نکته دیگری که باید گفت، ارتباط افقی ضعیف برخی ابیات این اثر است. در چارپاره انتظار میرود در هر بخش بیت اول با بیت دوم ارتباط معنایی لازم را داشته باشد، اما در برخی بیتهای اثر این توقع به خوبی برآورده نمیشود، مثلا این ابیات:
«به خدا عشق توی دست من است
لای چین های چادرم پیداست
اینکه باشی ولی دلت برود
عاشقی نیست، مردمآزاریست»
«هیچ دردی نمیتواند با
غم عشقت برابری بکند
من همان دختر کشاورزم
که بلد نیست دلبری بکند.»
در مجموع، شاعر در بیان روایت خود به دلیل تکیه بر جزئیات عواطف، جذابیتهایی در موضوع ایجاد کرده است که نشان از طبع حساس و دغدغهمند او دارد. اما از شاعر انتظار میرود با کمی دقت بیشتر در ساختن مضمون و ارائه بیان خیالانگیزتر، اثر خود را به حد بالاتری از شاعرانگی نزدیک کند. البته اثر او میتواند با توجه به سن و تجربه شاعر، بسیار قابل قبول و حتی مایه تحسین باشد. و مسلما در ادامه مسیر شعری او رسیدن به سطح توقع ذکر شده قابل تحقق خواهد بود.
برای محدثه اسماعیلی آرزوی موفقیت روزافزون دارم.