مرتضی امیری اسفندقه:
«شاعر نمیخواهد ستاره باشد. بلکه میخواهد ستارهها را ببیند.»
در اولین روز اردوی شعر بانوان دوره هفتم، مرتضی امیری اسفندقه با شاعران حاضر از تجربه شاعری خود سخن گفت.
در ابتدای این نشست، حسن صنوبری؛ شاعر و پژوهشگر؛ برای دقایقی از چگونگی آشناییاش با شعر مرتضی امیری اسفندقه و تورق قصاید این شاعر در دوران نوجوانی خود گفت. وی تفاوت بارز این قصیدهها را با قصاید آن سالها، در زیبایی، نوآوری ، تنوع موضوعی آنها دانست و قصاید مرتضی امیری اسفندقه را از نظر محتوا به انواع عاشقانه، حماسی، طبیعتگرا و ... تقسیم نمود و افزود: «پس از خواندن این اشعار فهمیدم این شاعر به غیر از قصیده در قالبهای مهجور دیگری نظیر نیمایی نیز شعر میسراید . نیماییهایی که جان و جهانی شخصی دارد و با نیماییهای تکراری و مقلدانه متفاوت است.»
سپس مرتضی امیری اسفندقه ضمن ابراز خوشحالی از حضور در جمع شاعران دورۀ هفتم به عاطفۀ قوی و پویایی بانوان شاعر اشاره نمود و گفت: «عصمت کلمه و کلمۀ معصوم را شما بیشتر از مردان درک میکنید. دوره آفتابگردانها دورهای نورانی است و شاعران آفتابگردان به سمت نور شعر چرخیدهاند.»
وی در پاسخ به سوال نخست حسن صنوبری دربارۀ تجربیات آموزشی آغاز دورۀ شاعری خود افزود: «در زمان ما اینگونه دورهها به این شدت و شور و شفافیت نبود. با این حال در هر دورۀ تاریخی شاعری آمده و یادآوری کرده است که شعر دورانساز است.»
این استاد ادبیات و شاعر معاصر در بخش دیگری از سخنان خود از استادان پیشکسوت خود یاد کرد و یادآور شد: «در مشهد عزیز استادانی چون احمد کمالپور، محمد قهرمان، ذبیح الله صاحبکار، غلامرضا قدسی و غلامرضا شکوهی و ... را داشتیم. اما کلاسهای شعر در آن دوره به شیفتگی و شفافی امروز نبود و این رونق بی هیچ تردیدی ثمرۀ انقلاب است. شاعرانی که در نشستهای آفتابگردانها با آنها آشنا هستم خودشان دل شاعر دارند و نیامدهاند به شما بخشنامه کنند که چه بگویید. بنابراین این کلاسها موهبت و نعمت و احترامی است که انقلاب برای شعر قائل بوده است.»
وی دربارۀ تجربۀ حضورش در جلسات ادبی توضیح داد: «من در آن سالها شنیده بودم در مشهد انجمنی به نام انجمن شعر فرخ وجود دارد و در آن مردان نفسسوخته و کارآزمودهای چون احمد کمالپور هستند. همچنین شاعری چون غلامرضا قدسی که تاوان کلام خود را در زندانهای ستمشاهی داده بود. درِ خانه این استادان به روی مشتاقان شعر و ادب باز بود اما انتظار داشتند هر روز و هر نفس روی اشعار خود کار کنیم و در هر دیدار نمونه شعرت به همراه بیاوریم و... به خاطر دارم که برای به کار بردن کلمۀ غیر فارسی یورش در شعر بحث میشد و استاد کمال یادآوری کردند که ما چقدر کلمۀ دیگر در روستاها و شهرها داریم و باید برای ورود کلمات به شعرمان گذرنامه بگیریم.»
وی در بخش دیگری از سخنان خود ظلمستیزی را از جمله آرمانهای شعر پارسی از نخستین روزها دانست و افزود: «انقلابیهای واقعی -و نه قلابی- آناناند که اول در خود انقلاب کردهاند و اول ظلم را در خود خفه کردهاند. در همین نسل، قیصر امین پور و سلمان هراتی را داریم. ما نیز باید به این هوش و هیجان وفادار بمانیم.»
حسن صنوبری در بخش دیگری از این نشست از مرتضی امیری اسفندقه سوال کرد: «آیا گمان میکنید اگر شاعران خوبی چون حسین منزوی و اخوان ثالث در این جلسه حضور داشتند دیدگاه شما را پیرامون پیوند میان ادبیات پارسی و انقلاب میپذیرفتند؟» امیری اسفندقه با استناد به بیتی از حسین منزوی (فریب حاشیۀ امن را نخواهم خورد/ اگرچه متن سفرنامه خط به خط خطر است) پاسخ داد: « هرگاه جامعه خواسته به خودشیفتگی و خودخواهی عادت کند شعر پارسی ضامن واژهها را کشیده است. من دربارۀ شعر سخن میگویم و با سیاست کاری ندارم. آرمان شعر پارسی انقلابی است. برخی افراد تلاش میکنند از شاعران امروز شخصیتهای سیاستزده به جمع معرفی کنند اما شعر، خودش خودش را معرفی میکند. شعر پارسی هیچوقت چاپلوس نبوده است.»
حسن صنوبری سپس پیرامون میزان اهمیت استعداد شعری در پیشرفت شاعران سوال کرد و امیری اسفندقه پاسخ داد: «البته شعر یک استعداد است اما ما نیامدهایم بزرگترین شاعر باشیم. زبان پارسی سخاوتمند است و به قول حافظ: «دلا در عاشقی ثابت قدم باش/ که در این ره نباشد کار بی اجر». در تئاتر و سینما به هنرمندان میگویند ستارۀ سینما اما ستارۀ شعر نداریم. چون شاعر نمیخواهد ستاره باشد. بلکه میخواهد ستارهها را ببیند. شاعر مترجم زبان هستی است. وقتی نمیخواهی چهره شوی واژهها پابهپایت میآیند.»
شاعر مجموعه قصیدۀ «سیاه مست سایۀ تاک» در پاسخ به آخرین سوال حسن صنوبری، از اولین تجربه شعر سرودن خود سخن گفت: «کلاس چهارم ابتدایی بودم. و بلد نبودم نقاشی بکشم. در زنگ نقاشی یک روز کنار نقاشیام مصراعهایی نوشتم و معلم کنار آن نقاشی به من نمره ۲۰ داد و نوشت هزاران آفرین فرزانه فرزند. از آن زمان فهمیدم اگر قرار است اتفاقی در زندگی من بیفتد از طریق کلمه میافتد و کلمه دست مرا گرفت.»
در پایان این نشست مرتضی امیری اسفندقه به امضای آثار خود و تقدیم آنها به شاعران جوان پرداخت.