شنبه, 03 آذر,1403 |
«عصرِ ترانه‌های چهارپاره»
آخرین یادداشت تیرماه 1397 با موضوع:
 

«عصرِ ترانه‌های چهارپاره»

پنجشنبه، 28 تیر 1397 | Article Rating

عصرِ ترانه‌های چهار- پاره
خشکیده‌تر شدم ای‌ماه عکست توی کدوم چشمه‌س
این‌جا که هـرچی می‌بـینم دالـون تنـگ و تـاریـکه
این‌جا که هر چی می‌بـینم راهـی به سرپنـاهی نیس
روحِ بـــزرگِ مـن دیـدی دنیـا چقـدر کـوچیـکه؟
حسین صفا 

بله! حرف شما را کاملاً قبول دارم؛ هر دوره‌ای یک قالب، قالبِ غالب است و اکثریت آثار آن دوره در آن قالب خلق می‌شوند. ولی این را هم قبول دارم که هنرمندانِ یک عصر، اتفاقی به یک قالب متمایل نمی‌شوند. باید دلیلی داشته‌باشد که ترانه‌های این روزگار عمدتاً چارپاره است و آن هم فقط یک نوع از انواع چارپاره. بگذارید با هم امکانات چارپاره را مرور کنیم.
چارپاره قالبی است که از چند بندِ چهار مصرعی تشکیل شده و در هر بند دو مصرع حتماً هم‌قافیه‌اند. رایج‌ترین حالتِ قرارگیری قافیه‌ها، هم‌قافیه شدنِ مصرع‌های زوج در هر بند است. این را هم یادمان هست که تجربه‌هایی در کوتاه و بلند کردن مصرع‌های چارپاره صورت گرفته اما گویی این تجربه‌ها راهی به دهی باز نکرده‌اند. چارپاره در اوج رواج خود، پُلی بود میان شعر کلاسیک و نو. چرا که از میان تمامی قوالب کلاسیک قید کم‌تری به قافیه داشت و میدان وسیع‌تری برای بیان اندیشه‌ها و حرف‌های زمانه به شُعرا می‌داد. چارپاره این امکان را داشت که شُعرا مانند مثنوی بتوانند تا هرکجا که می‌خواهند حرف بزنند و بی‌آنکه مانند مثنوی در هر بیت اسیر الزام قافیه بشوند به روانی داستانی را بگویند. از طرفی بند بند بودن آن این امکان را می‌داد که هرکجا سخن می‌طلبد فضا را تغییر دهند یا دیالوگ بیاورند. اما با پذیرفته شدن شعر نو محاسن چارپاره رنگ باخت و معایبش بیش‌تر به چشم شعرا آمد. چرا که به هر حال الزام وزن و قافیه را به قوت دیگر قوالب کلاسیک داشت. همچنین دور بودن قافیه‌ها از هم، از موسیقی شعر کم می‌کرد بی‌آنکه جایگزینی برای رفع این کمبود داشته باشد. در چارپاره شعرا مجبور می‌شدند در یک بند یک موضوع را کش بدهند و این ضرب آهنگ کلام را کند و در نتیجه شعر را کسالت بار ‌می‌کرد.از این رو هرچه در تاریخ جلو می‌آییم شُعرا تمایلشان به چارپاره کم می‌شود. 
آن‌زمان که امثال فروغ و سپهری و سیمین به تمامی دست از چارپاره می‌شویند، توجه ترانة نوین به چارپاره جلب می‌شود. یعنی دهه چهل. 
در دوران اوج جولان چارپاره در شعر، متن غالب موسیقی تصنیف بود. تصنیف از نظر کوتاه و بلندی مصرع‌ها و قرارگیری قافیه به تمامی تابع موسیقی‌است چرا که اکثریت تصنیف‌ها بر روی آهنگ گذاشته می‌شدند. با روی کار آمدن نسل جوان که دغدغه‌های به روزتری ذهنشان را درگیر کرده بود، ترانة نوین کم کم جریان اصلی را در دست گرفت. دوران ظهور ترانة نوین دوران رواج آهنگ گذاشتن بر ترانه است. ترانه سُرایان نوین برای انتخاب قالب با آنکه دست به آزمون و خطاهای بسیار زدند اما انگار به دام چارپاره‌ای افتادند که از دهه‌های پیش، در شعر رو به افول گذاشته بود. چارپاره امکان روایت داستان را داشت و ساختار بند بند داشتنش اجازه می‌داد ترانه‌سرایان آن دوره که به ترانه‌های دیگر کشورها بی‌توجه نبودند ساختاری شبیه ترانه‌های اروپایی انتخاب کنند. اما به هر روی با انقلاب وقفه‌ای طولانی در این جریان افتاد.
این وقفه با آمدن ترانه‌سرایان جوان داخلی و باز شدن نسبی فضای موسیقی جریانی دگر گونه را دنبال کرد و به افراط کشیده شد. به طوری که می توان ساختار اکثر ترانه‌های دهة اخیر را بدون گوش دادن یا خواندن حدس زد: چارپاره‌ای با تقریباً شش بند که دو بند آن‌ها به عنوان ترجیع تکرار می‌شود. شاید علت این کلیشه اقبالی ست که با جان گرفتن دوباره ترانه‌سرایی در داخل کشور اواخر دهه هفتاد نصیب این کلیشه شد. یعنی با موفقیت چشم‌گیر چندین ترانه با این اسلوب خیل عظیمی از آهنگسازان و ترانه سرایانی که جسارت کم‌تری برای انتخاب قالب‌ها و فرم‌های متنوع موجود دارند، دست به تولید سرسام آور آثاری با این کلیشه زدند. حجم بالای استفاده از این چارچوبِ از پیش تعیین شده ترانه سرایان تازه وارد را مجبور به تبعیت می‌کند. چرا که ترانه‌سرایان مجبورند کاری را ارائه دهند که ذهن مسموم شدة آهنگسازان و خوانندگان خریدارش باشد. این سیکل معیوب سالهاست که به همین کیفیت دامن‌گیر ترانه ماست و آهنگسازان و خوانندگان به سختی ترانه‌ای که از ساختاری دیگرگونه پیروی می‌کند را قبول می‌کنند. اما این ساختار کلیشه خالی از هنری هم نیست.
ساختار شش بندی با مدت زمان سه چهار دقیقه‌ای آهنگ‌ها هم‌خوانی دارد و ترانه‌سرا با ایجاز هرچه تمام‌تر و کاری کم‌تر می تواند در انتظار موفقیت احتمالی ترانه‌اش بنشیند. چارپاره تقید کم‌تری به قافیه دارد و پیدا کردن دو قافیة مناسب برای چهار مصرع به مراتب کار ساده‌تری ست تا یافتن قافیه برای قالب‌هایی چون غزل و حتی مثنوی. دور بودن قافیه‌ها از هم میدان بیشتری به ترانه سرا می‌دهد. اما نقصی هم دارد. قافیه زنگ کلام است و فاصلة این زنگ‌ها نباید به قدری زیاد باشد که ذهن را متوجه زیبایی خود نکند. به نظر می‌آید این نقص به گونۀ دیگری در ترانه پوشش داده می‌شود. 
اگر بپذیریم وزن شعر فارسی نوعی ریتم محسوب می‌شود، وجود و عدم وجود قافیه در چارپاره ریتمی مضاعف به ترانه می‌دهد. اگر ما قافیه را زنگ کلام یا یه عبارتی حرکت به حساب بیاوریم عدم وجود قافیه در پایان یک مصرع به نوعی تعلیق یا سکوت به حساب می‌آید. در چارپارة مرسوم، ترتیب قرار گیری این ریتم مضاعف به صورت «سکوت-حرکت-سکوت-حرکت» خواهد بود. و این ریتم در طول بدنه چارپاره چنان تکراری می‌یابد که به گوش خوش‌آیند است. از طرفی کوتاهی این ساختار شش بندی مانع از کسالت این ریتم پنهان می‌شود. شاید بتوان گفت همین ریتم پنهان یکی از عوامل مأثر در کسالت‌باری نثرهای مسجعی‌ست که بی‌هیچ سکوتی، سجع‌ها-حرکت‌ها- بی‌وقفه پشت سر هم ردیف می‌شوند بی‌آنکه عامل زیباشناختی دیگری چون وزن، چنان که در مثنوی می‌بینیم، از کسالتِ کار بکاهد.
به نظر می‌رسد ترانه‌سرایان و منتقدان این روزها هر چه بیشتر به تکراری شدن این اسلوب واقف شده‌اند و راه به راه در نقدها سخنان کوبنده‌ای در ردّ چارپاره می‌شنویم. و ترانه‌سرایان هم کم و بیش به دنبال جای‌گزینی برای چارپاره هستند. برخی از ترانه‌سرایان به طبع آزمایی در دیگر قوالب کلاسیک پرداخته‌اند. و بیشتر مثنوی. اما مثنوی هم خود به گونه‌ای هم‌ذات چهار پاره به نظر می‌رسد و هیچ بی راه نیست که عده‌ای از صاحب نظران چهارپاره را مثنوی عمودی دانسته‌اند.
شمار دیگری از ترانه‌سرایان در خود چارپاره دخل و تصرفاتی انجام داده‌اند که برخی از آنها با موفقیت‌هایی هم همراه بوده. برای نمونه این ترانه از حسن صفا قابل تأمل است. صفا هر بیت را با سه مصرع آورده که در شعر مثال‌هایی دارد. اما برای آنکه از فقر موسیقی کناری کم کند، با هوشمندی دو قافیه برای یک بند آورده و قافیه‌ها را چنان طبیعی انتخاب کرده که به چشم نیایید:
این جنگل چوب خورده
تو نعره‌های ضعیفش
شیر لگد خورده داره

دریاست دریای تابوت
رو شونه‌های نحیفش
مرغابی مرده داره

به خوبی پیداست که این نوآوری‌ها نیاز به جسارت و خلاقیتی دارد که مرز ترانه‌سرا و آهنگساز خوب و متوسط است.
این تلاش‌ها اما هنوز بخش کوچکی از فضای موسیقی را تشکیل می‌دهد و هنوز به نظر می‌رسد چه به دلیل ریسک پذیر نبودن ترانه‌سرایان و اهالی موسیقی و چه به دلیل امکانات چهارپاره، اقبال این قالب هنوز به قوت خود باقی است. انگار عصر موسیقی ما عصر چارپاره‌سرایی‌ست اما این عصر آیا به شب رسیده؟ آیا اگر شب است و ما عصر می‌پنداریم صبحی در ادامه خواهیم داشت؟ یا این شب دراز خواهد ماند؟ برای هر گونه پیش داوری قدری زود به نظر می‌رسد. پس منتظر می‌مانیم.

علی جوان‌نژاد

پاره‌ای از کتاب‌های مورد رجوع:

روزنه-محمد کاظم کاظمی-انتشارات سپیده باوران
انواع ادبی-دکتر شمیسا-انتشارات میترا
چارپاره-سید اکبر میرجعفری-سوره مهر
مبانی ترانه-محمد کریمی-فصل پنجم
بنیاد ترانه-سید مهدی موسوی کلایی-انتشارات نیماژ

تصاویر
  • «عصرِ ترانه‌های چهارپاره»
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
نظر جدید

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: