پنجمین کارگاه نقد اولین اردوی آقایان شاعر دره هفتمی با حضور محمدمهدی سیار، مبین اردستانی و حسن بیاتانی برگزار شد که شش شاعر به شعر خوانی پرداختند.
اولین شاعری که چراغ شعرخوانی های کارگاه پنجم را روشن کرد، علیرضا زرین از تبریز بود که غزل با مطلع زیر خواند:
در شهر کسی نیست بداند که به چه حالم
از خلق شدم دلزده بر خویش وبالم
حسن بیاتانی در نقد این شعر گفت: با توجه به طنطنه ای که در این غزل وجود دارد، احساس می شود شاعر بسیار مولوی وار غزل می گوید که اگر موفق بشود موسیقی را با زبان پیوند بدهد حتی خروج از زبان نیز حسن کار او قلمداد خواهد شد.
محمدمهدی سیار در نقد این شعر گفت: شاعران جوان به این نکته توجه داشته باشند که باید در شعر نیز به همانگونه که طبیعت زبان اقتضا می کند واژه ها را در کنار هم قرار بدهند و باید تمام سعی خود را در به وجود آوردن یک مصراع فصیح و روان به کار بگیرند.
دومین شاعر محمدرضا هدایت زاده از تهران بود که غزلی رضوی با مطلع زیر خواند:
بی پناه آمدم به سمت حرم، جا برای مسافران دارد
از زمین خسته ام بگو حرمش، باز راهی به آسمان دارد
حسن بیاتانی در نقد این شعر گفت: در مورد شعرهایی که به نوعی داستان هستند ولی منظوم شده اند؛ باید به این نکته توجه کرد که این کار چقدر موفق شده است.در سابقه شعر فارسی نیز رگه هایی از این دست اشعار در میان آثار بزرگانی چون حافظ دیده می شود.«دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم/ نقشی به یاد روی تو بر آب می زدم»، اما رندی حافظ در این است که وفادار به داستان نمانده.بیاتانی ادامه داد: با اینکه شعرهای روایی در جلسات، هنگام خوانش تاثیر به سزایی دارند اما در حافظه ها نمی مانند این است که یکپارچگی و انسجام میان ابیات کمتر پیش می آید.در شعر روایی بهتر است به جای روایت کردن به نمایش دادن روی آورد.
شاعر سومی که شعر خود را قرائت کرد رضا یزدی اصل از قم بود که غزلی با مطلع زیر خواند:
در سینه اش دریایی از علم و فصاحت داشت
در چشم های چشمه های فضل و حکمت داشت
محمدمهدی سیار در نقد این شعر گفت: شاعر موظف نیست که در هر شعری عناصر پنج گانه ی شعر را به یک اندازه دنبال کند.ممکن است شعری مبتنی یکی از این محورهای شکل بگیرد،مثلا می تواند محور اصلی اندیشه باشد، نکته ی مهم این است که باید اتفاق شاعرانه درآن رخ بدهد تا ما بتوانیم اسم شعر را به آن اطلاق بکنیم.در این شعر نیز با توجه به این مورد که شعر در مورد امام جعفر صادق(ع) است توقعی که داریم این است که باید حرف های اندیشه ای در آن گفته شود، چون این امام بیشتر در حوزه اندیشه ای شناخته شده است.
چهارمین شاعر، محمدرضا نادعلیان بود که غزلی علوی با مطلع زیرخواند:
ستاره سحر از بین کهکشان می رفت
و جان ز پیکره ی هفت آسمان می رفت
مبین اردستانی در نقد این شعر گفت: شاعر باید در انسجام غزل فضایی ایجاد کند که زمینه برای تصور ذهنی مخاطب مهیا بشود و اگر فضای شعر استعاری است و شاعر قصد رفتن به فضای عینی را دارد باید با هنرمندی هایی همراه بشود.
نوبت به امیررضا ستایش از صومعه سرا می رسد که شعر را در بوته نقد کارشناسان قرار دهد.ستایش غزلی با مطلع زیر خواند:
هر چه تکلیفت مهم تر امتحان دشوارتر
هر قدر آماده باشی راه هم هموار تر
حسن بیاتانی در نقد این شعر گفت: نکته ای که جلب توجه می کند مردم گرایی در زبان شعر است.یعنی منطق گفتار مردم در روابط روزانه در این شعر اتفاق افتاده است.در ستفاده از اصلاحات عامیانه در شعر که ارتباط گیری مخاطب با شعر را تقویت می کند و صمیمیت ویژه ای به آن می بخشد، باید توجه داشت که به اصل اصطلاح تصرف نداشته باشیم حتی اگر دستورمند نباشد و در کنار این موضوع باید شعریت به اصطلاح ببخشیده شود.
ششمین شاعر علیرضا بختیاری فر از تهران بود که غزلی با مطلع زیر خواند:
هر روز می بینم تو را گاهی پریشان، گاه نه
چیزی شبیه عمر من، جاوید نه، کوتاه نه
مبین اردستانی در نقد این شعر گفت: وقتی شاعری از لحاظ زبانی و فرمی به یک تشخصی می رسد از لحاظ عاطفی نیز باید در اشعارش پایگاهی ایجاد کند که احساس ساختگی بودن به مخاطب القا نشود.