یکشنبه, 04 آذر,1403 |
کارگاه نقد 1
گزارش اولین کارگاه نقد آخرین اردوی بانوان دوره هفتم آفتابگردانها:
 

کارگاه نقد 1

پنجشنبه، 31 مرداد 1398 | Article Rating

آخرین اردوی دوره هفتم آفتابگردانها از شنبه 26 مرداد 98 در شهر رامسر در حال برگزاری است. بانوان آفتابگردانی پس از استقرار در اردوگاه شهدای هفت تیر و حضور در برنامه‌ی افتتاحیه، ساعات پایانی نخستین روز اردو را با حضور در کارگاه نقد شعر سپری کردند. این کارگاه که با حضور استادان ارجمندی همچون علی داودی، مریم کرباسی و مبین اردستانی برگزار گردید، میزبان هفت نفر از بانوان آفتابگردان دوره هفتم بود که تازه‌ترین اشعارشان را برای نقد و بررسی در حضور منتقدان و دوستان آفتابگردانی، ارائه می‌کردند.

مبین اردستانی جلسه را با خوانش غزلی آغاز کرد و به حاضرین خیر مقدم گفت:

 « امیدوارم دقایق خوبی را در این محیط دوست‌داشتنی سپری کنید و در کلاس‌ها از حضور استادان به خوبی بهره‌مند شوید. بی معطلی سراغ نقد اشعار می‌رویم.»

 

شاعر کتاب «لحظه‌های بی‌ملاحظه» در ابتدا یکی از شاعران استان فارس را برای شعرخوانی به جایگاه فراخواند. فاطمه محمدجانی، غزلی با ردیف «قمری‌ها» را برای حاضران قرائت کرد:

قسم به صبح، به وقت قنوت قمری‌ها
به رفتنت، به غم لایموت قمری‌ها
قسم به پاکی آن لحظه‌ای که می‌آمیخت
ترانه‌خوانی تو با فلوت قمری‌ها
شبیه باد گذشتی و ساده برهم خورد
به روی شاخه و پرچین سقوط قمری‌ها
عبور کردی و از شاخه بر زمین افتاد
میان حسرت من سهم توت قمری‌ها
سکوت، گاه نشان رضا و شادی نیست
علی‌الخصوص در ایوان سکوت قمری‌ها

بیت پایانی غزل خانم محمدجانی با تشویق شاعران و استادان همراه شد. علی داودی به عنوان اولین منتقد، ضمن ابراز خوشحالی از حضور در جمع آفتابگردان‌ها، نقد شعر خانم جانمحمدی را با این جملات آغاز کرد:

 « شعری که از خواهرمان شنیدیم شعر خوبی بود و تجربه و جسارت شاعرانه‌ای داشت. شعر شما آمیزه‌ای از یک قافیه نادر و کم‌مصرف با یک ردیف خاص بود؛ البته هر کدام از این ویژگی‌ها به تنهایی امکاناتی دارد که وقتی با هم ترکیب می‌شوند ضریبی از قابلیت‌ها را در اختیار ما قرار میدهند و در عین حال اگر خوب از آنها استفاده نکنیم تبدیل به نقطه ضعف شعر ما می‌شود.
مثلا بعضی از قافیه‌های غزل، مانند « فلوت » کاملا دچار تصنع شاعرانه شده است. از طرفی ردیف شعر در کنار بعضی از قافیه‌ها بی‌معنا می‌شود: مانند « توت قمری‌ها ».
شاعر کتاب « گاهی حواست نیست» در ادامه به بیان برخی نکات در انتخاب ردیف شعر اشاره کرد:

 

« ردیف شعر در فرم‌های گوناگونی به کار می‌رود؛ مانند: صفت، فعل، اسم خاص، اسم عام، ضمیر، حرف اضافه، عبارت و... . در این شعر، ردیف یک اسم است. اگر این اسم یک اسم شناخته شده باشد، می‌توانیم بگوییم شعر برای یک  شخصیت سروده شده، اما اگر عام‌تر باشد احتمالا از خودمان می‌پرسیم دقیقا چه وجهی از این واژه را برای سرایش انتخاب کرده‌ایم؟ این شعر اگر چه صاحب ردیفی جسورانه و نوآورانه‌ست، اما بیشتر یک جور کسب تجربه و تمرین شاعرانه به نظر می‌رسد. »

خانم کرباسی، با خوانش بیتی از سعدی، ضمن عرض خیر مقدم به آفتابگردانهای دوره هفتم، به نقد شعر خانم محمدجانی پرداخت:

 

« من خانم محمدجانی را می‌شناسم، هم خودشان و هم شعرشان را. شاعر خوب و پرجسارتی هستند. این شعر را هم قبلا خوانده و نقد کرده بودم. نکات استاد داودی کاملا درست اند؛ اما با این حال من غزلشان را دوست داشتم، خصوصا به این دلیل که با وجود انتخاب قافیه و ردیف خاص و دشوار، بسیار موفق عمل کرده‌اند.

 

مبین اردستانی در ادامه‌ی صحبت‌های خانم کرباسی، گفت:


من حس و حال خوبی از غزل دریافت کردم. این شعر در ابتدا چهار سوگند یاد می‌کند. فرم آغازین غزل نیز فرم قرآنی‌ست و یادآور آیه‌ی « وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّس است. (سوگند به صبح چون دميدن گيرد). قمری‌ها در این شعر نماد احساس شاعر هستند که در وجود قمری‌ها تجلی پیدا کرده.
اگر بخواهیم سخت‌گیری کنیم قافیه‌ی فلوت، کمی فضا را به سوی طنز می‌برد و قافیه‌ی «سقوط» هم جبر در انتخاب قافیه را به رخ مخاطب می‌کشد. 

□□□


دومین شاعری که به دعوت مبین اردستانی روی سن آمد، مروارید آقابالازاده از استان گیلان بود:

میان خاطره‌هایی که ریز و رو می‌کرد
نشسته بود به اندوه، جست‌وجو می‌کرد
بدون اینکه بفهمد دروغ می‌بافید
نشسته بود و دل پاره را رفو میکرد
میان آینه خود را ندید اما دید
چقدر رفته از آن روزها که خو می‌کرد...


مریم کرباسی، بعد از تشویق شاعر برای انتخاب این قافیه‌ی کم‌کاربرد، گفت:
در مصراع « نشسته بود به اندوه جستجو می‌کرد» مکث بین اندوه و جستجو از نظر معنایی ایراد دارد.

بیت دوم بیت خوبی‌ست. اما «خو می‌کرد» در بیت سوم، از لحاظ مفهومی معنای خاصی را به مخاطب انتقال نمی‌دهد. گاه با جا به جا کردن دو تا کلمه یا افزودن یک حرف اضافه می‌توان بیت را بهبود بخشید. شاعر باید با وسواس بیشتری به اصلاح شعر بپردازد.
به نظر من اگر در انتهای شعر، تصویر زنی که داشت با نوه‌اش گفتگو می‌کرد، واژه‌ی مادربزرگ را در ذهنمان تداعی می‌کرد بهتر می‌شد.

علی داودی دومین منتقدی بود که درباره شعر خانم آقابالازاده سخن گفت:
این شعر از لحاظ فرمی شعر موفقی است. جنس کلمات انتخاب شده نظیر «آینه، خاطره، قطره، تکه شدن، حرف، گفتگو» فضای عاطفی خاصی را می‌سازد؛ فضای عاطفی غمگینی که یک حس درونگرایی لحظه‌ای را به تصویر می‌کشد.

مبین اردستانی در انتها، نقد شعر این شاعر گیلانی را با جملات زیر پایان داد:

 

آینه‌ای که شاعر از آن صحبت می‌کند، نوه‌ی مادربزرگ است که در سکوت نشسته و به حرف‌هایش گوش می‌دهد؛ این هوش و خلاقیت در تصویرسازی و روایت جالب توجه است.

زیر و رو کردن خاطره‌ها در بیت اول خیلی خوب است. فرم کلی غزل نیز فرم خوبی‌ست و شاعر بیش از توقع ما به ارائه‌ی معنا پرداخته و همین شکل هنری، اثرگذاری شعر را بالا می‌برد. اما نباید نادیده گرفت که در اجرا و استفاده از عناصر کمی ناپختگی دیده می‌شود و شاعر باید وقت بیشتری برای اصلاح و بازنگری در شعر بگذارد. به علاوه در مورد انتخاب قافیه‌ها، خوب است در نظر بگیریم که لازم نیست از تمامی قافیه‌های موجود استفاده کنیم. ما می‌توانیم با ظرفیت‌سنجی، بهترین قافیه‌ها را برای شعرمان برگزینیم.

□□□
سومین شاعری که برای شعرخوانی پشت تریبون ایستاد، مهدیه حکیمی از قم بود که یک چهارپاره‌ی اجتماعی قرائت کرد:

واکس برداشت تا که بختش را
روی کفش غریبه‌ها بزند
گرچه سردش شده‌ست ممکن نیست
بچه‌ی پیر قصه جا بزند

 

در میانه‌ی شعر، این بند با تشویق استادان و شاعران آفتابگردانی مواجه شد:
« پشت شیشه دوچرخه‌ی قرمز
مثل ماهیِ تنگ، غم دارد
خیره به مرد کوچکی شده که
ظاهرا باز پول کم دارد.»

 

این چهارپاره با مصراع «ثروت از علم، بهتر است انگار» پایان یافت و مهدیه حکیمی با تشویق مکرر شاعران مواجه شد.

علی داودی صحبت درباره‌ی شعر خانم حکیمی را این‌گونه آغاز کرد:

این شعر چند نکته‌ی برجسته داشت که باعث شد موفق و شنیدنی بشود. و اگرچه در بعضی سطرها افت موسیقی داشت، اما تشبیه و تشخیص و ترکیب‌های خوبش این ضعف را پوشانده بود؛ ترکیبی مانند «بچه‌ی پیر» و تشبیه «دوچرخه‌ی پشت شیشه» به «ماهیِ توی تنگ»

مبین اردستانی ضمن تشکر از شاعر برای اینکه توانسته بود از ظرفیت قالب چهارپاره خوب استفاده کند، گفت:

شعر خانم حکیمی انسجام خوبی داشت، کلمات خوب کنار هم نشسته بودند، هم‌نشینی‌های تازه بین عبارات خیلی عالی بود. همه چیز با حساب و کتاب بود و شسته‌رفته انجام شده بود.
البته «ثروت بهتر از علم است» شعر را از فضای شاعرانه به سمت شعار پیش می‌برد.

مریم کرباسی، شاعر مجموعه‌ی خبرهای خوب، بعد از تشویق شاعر و پیشنهاد حذفِ یکی از بندها، نقد چهارپاره‌ی خانم حکیمی را با این جملات پایان داد:

این چهارپاره‌ پرداخت اجتماعی جذابی داشت و در نوع خودش یک جور سهل ممتنع بود.



□□□

فاطمه اشعری از قم چهارمین شاعری بود که با شعری سپید به استقبال حاضرین رفت:


آتش آفریده شد که برقصد
با دامنی پرچین
با رنگ‌هایی گرم
بر فراز جهانی سیاه
که از انبوه اضطراب باد
آرام نمی‌گیرد

باد
آفریده شد تا با ردایی بلند
زمین را به آسمان بیاویزد
چون شاخه‌های بید با عصای ریشه‌ها

...


علی داودی، نخستین منتقدی بود که درباره شعر فاطمه اشعری صحبت کرد:

 

وقتی شعر فرم رها و آزادی داشته باشد، نمی‌توان مانند شعر کلاسیک که چهارچوب آشنایی دارد درباره‌اش صحبت زد. این شعر دو بخش کاملا متمایز داشت. شاعر در بخش اول عناصر اربعه را توصیف می‌کند و سپس به اجزای بدن و تعاریف عاشقانه از آن‌ها گریز می‌زند.
چون شعر بسیار قوی‌ست و تصاویر غنی و پررنگی دارد، جمع کردن این تعابیر کنار هم کار دشواری‌ست: 
«آتش آفریده شد که برقصد
باد آفریده شد که زمین را به آسمان بدوزد»

بعد سوال ایجاد می‌کند که دست‌ها چرا آفریده شده‌اند؟ اصلا گرانیگاه این شعر همین سوالاتی‌ست که مطرح می‌کند.


شاعر مجموعه «چاپ بیروت» در ادامه گفت:

آفرینش هر چیزی در این جهان یک فلسفه‌ی وجودی مشخص دارد؛ مثل باد و آتش. اما فلسفه‌ی بسیاری از آفریده‌ها از چشم و گوش ما مخفی‌ست. شاعر می‌خواهد بگوید بقیه اجزای جهان اگر مثل باد و آتش فلسفه‌ی آفرینش مشخصی نداشته باشند، چه فایده‌ای دارند؟ اگر لب‌ها نخندند چه فایده ای دارند؟ این سوالات خوب در شعر پخش شده بود و لذت را به طور مکرر به مخاطب القا می‌کرد. عاطفه‌ی صادق شاعر باعث شد بتواند اجزای این شعر را خوب کنار هم بچیند. باد و آتش و مو و خاکستر و عصا و... در کنار هم یک شبکه قدرتمند می‌سازند و باعث می‌شوند شعر در ذهن مخاطب باقی بماند.

بعد از نقد علی داودی، مریم کرباسی با چند جمله‌ی کوتاه درباره‌ی شعر فاطمه اشعری سخن گفت:


شعر اندکی طولانی بود و تصاویر در بعضی قسمت‌ها از هم‌گسیخته شده بودند. من حس کردم شاعر می‌تواند با کمی تأمل از این شعر سه تا شعر خوب بیرون آورد.
عبارت «صداهایی که می‌بینم اما نمی‌شنوم» خیلی خوب بود.

□□□

خانم شیما جایز از تهران، پنجمین شاعری بود که برای خوانش غزلش پشت تریبون قرار گرفت:

به خاطرات ترک خورده اعتماد ندارد
لبی که زهر چشیده عسل به یاد ندارد

ندیده از سفرش غیر چشم بد، برکاتی
مسافری که اتاقش و ان یکاد ندارد

نشان آدم دنیابریده آن که سوالِ
خدا چرا به تو داد و به من نداد ندارد

میان مردم دارا، ندارتر فقط آن‌که
به زندگی پس از مرگ اعتقاد ندارد

نه انتظار نوازش نه اضطراب شکستن
درخت سوخته کاری به حرف باد ندارد
...


اکثر ابیات این غزل از مخاطبان آفرین گرفت و مورد استقبال استادان و آفتابگردان‌ها واقع شد.

 

خانم کرباسی ضمن تشویق شاعر برای سرودن این غزل شسته‌رفته گفت:

هر بیت یک تصویر تازه و یک کشف خوب داشت. این شعر حداقل ۴- ۵ بیت خوب داشت. ارتباط عمودی و افقی آن هم بسیار خوب حفظ شده بود.

علی داودی اما نظر دیگری درباره انسجام شعر داشت. او با تاکید به اینکه تک تک بیت‌ها خوب بودند اما در کنار هم ارتباط محکمی نداشتند، گفت: البته این ارتباط نیمه‌کاره، نشانه‌ی ضعف نیست؛ زیرا گاهی این پراکندگی محور خود شعر است و شعر می‌خواهد به همین قضیه تاکید کند.


مریم کرباسی، شعر را یک تقابل میان مرگ و زندگی دانست و مبین اردستانی اشاره کرد که شاعر در یکی دو بیت تلاش کرده به سبک هندی مضمون‌پردازی کند و انصافا هم خوب از پسش برآمده.
او همچنین به شیما جایز یادآوری کرد که ترکیب «آدم دنیابریده» در واقع باید «آدم از دنیا بریده» باشد.

 

□□□

فاطمه متین روحی از خمام (گیلان) آخرین شاعری بود که به دعوت مبین اردستانی به قرائت یک شعر رضوی پرداخت:

بیش از دو هفته است که درگیر رفتنم
خود را مدام به در و دیوار می‌زنم

علی داودی، شعر او را یک عاشقانه‌ی آیینی نامید و ادامه داد: 
یکی از وجوه تمایز یک متن عادی از شعر، همین تاویل پذیر بودنش است. این شعر خیلی تاویل‌پذیر نبود، زیرا هر چیزی را که می‌خواست، مستقیما به زبان می‌آورد. حتی عناصر حرم امام رضا (ع) هم همانطور ساده و غیرشاعرانه در شعر وارد شده بود. شعر باید فراتر از بیان ساده و عاطفی احساسات نسبت به ائمه باشد.

مریم کرباسی، به مخالفت با علی داودی پرداخت و گفت:
از نظر من ایرادی ندارد که شاعر فقط حدیث نفس بگوید و دلتنگی‌اش را نسبت به امام رضا(ع) خیلی ساده به تصویر بکشد. اتفاقا این هم یک جور شاعرانگی‌ست که کسی بتواند با عنصر عاطفه و خیال با امام خودش سخن بگوید.

مریم کرباسی، پس از آرزوی موفقیت برای تمامی شاعران آفتابگردان دوره هفتم، جلسه را در ساعت 23:30 با بیتی از سعدی به پایان رساند:


من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو می‌روی به سلامت سلام من برسانی

تصاویر
  • کارگاه نقد 1
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
نظر جدید

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: