آخرین اردوی دوره هفتم آفتابگردانها در شهر رامسر برگزار شد. بانوان آفتابگردانی دوره هفتم در دومین کارگاه نقد شعر به تاریخ 27 مرداد 98 حضور یافتند و تازهترین آثار خود را برای نقد در حضور میلاد عرفانپور، سیروس مرادی و علیرضا احرامیانپور ارائه کردند.
زهرا علیپور از مشهد اولین شاعری بود که غزل علویاش را برای حاضران قرائت کرد:
گویا قدم به ساحل دریا گذاشته ست
هر کس که در مسیر حرم پا گذاشته ست
چشمی که بین صحن شما اشک ریخته
انگار سر به شانهی دریا گذاشته ست
میلاد عرفانپور، ضمن تشکر از شاعر بابت سرودن این غزل خوب، تاکید کرد که با توجه به فرآیند آموزشی طی شده، لازم است در آخرین اردو سختگیرانهتر با اشعار شما برخورد کنیم.
شاعر مجموعهی « از آخر مجلس » به سراغ واژگان کلیدی شعر خانم علیپور رفت و گفت:
در هر شعری، کلماتی داریم که واژگان کلیدی بیت هستند و شعر روی آن محورها میچرخد. آن کلمهها باید مفصل بیت، و محل ارتباط کلامی و مضمونی بیت باشند. اگر کلمات کلیدی درست استفاده نشوند، شعر را به ضعف زبانی دچار خواهند کرد. مثلا واژهی انگور در شعر شما نقش مفهومی و کلیدی دارد. اگر این کلمه ساختمان مورد نیازش را در بیت پیدا نکند حق مطلب ادا نمیشود.
اگر چه احتمالا مقصود شما از انگور، نقش انگور روی ضریح امیرالمومنین (ع) بوده است؛ اما این نشانه باید به نحوی در شعر بیاید که حتی اگر کسی این مطلب را نداند، بتواند با آن ارتباط برقرار کند؛ و اتفاقا به طور همزمان معنای دومی را نیز از بیت برداشت نماید.
میلاد عرفانپور در ادامه گفت:
پیوستگی میان عناصر اصلی هر بیت باید بالاتر از اینها باشد؛ زیرا الان دیگر وقتش شده که شما نسبت به شعرتان سختگیرتر باشید و کلمات را با حداکثر ظرفیت در ابیات بیاورید.
آقای سیروس مرادی دومین منتقدی بود که به گفتگو دربارهی شعر زهرا علیپور پرداخت:
« پرداختن به شعر آیینی یکی از باارزشترین فعالیتهاییست که یک شاعر میتواند در زندگی ادبی و هنری خود تجربه کند. منتها وقتی قصد داریم در وصف اهل بیت شعر بگوییم، باید شأن اهلبیت را رعایت کنیم. باید در گزینش کلمات کاملا دست به عصا و با دقت و وسواس و مطالعه عمل کنیم.
البته این شعر نکات مثبت فراوانی دارد، خصوصا در استفاده از ترکیبها و همنشینی کلمات. مثلا بیت دوم «چشمی که بین صحن شما اشک ریخته / انگار سر به شانهی دریا گذاشته ست» ترکیب شانهی دریا ترکیب بسیار خوب و موفقیست. در بیت سوم نیز، واژگان شیر، شیره، شهود و شهد واجآرایی خوبی دارند. البته باید مراقب باشیم از این آرایه به میزان مناسبی استفاده کنیم تا تصنعی به نظر نرسد.
بعد از پایان سخنان آقای مرادی، علیرضا احرامیانپور، جمعیت را مورد خطاب قرار داد و از حضار پرسید: « چند نفر متوجه شدند این شعر برای چه شخصیتی سروده شده؟ ». آفتابگردانها نام مبارک امام علی (ع) را به زبان آوردند و چند نفری هم یادآوری کردند که شاعر در ابتدای شعرخوانی به علوی بودن غزلش اشاره کرده و به همین دلیل مخاطبان با پیشفرض ذهنی به شنیدن شعرش نشستهاند. علیرضا احرامیانپور سری به تایید تکان داد و گفت:
« دقیقا نکته همین است. این شعر به راحتی میتواند به امام رضا(ع) و بقیه ائمه هم نسبت داده شود؛ خصوصا به خاطر المانهای مشترکی نظیر انگور و دریا و ... اگر میتوانستیم المانهای مربوط به امیرالمومنین را بیشتر در شعر بیاوریم، شعر جنبهی اختصاصیتری پیدا میکرد.
□□□
ملیحه یعقوبی از مشهد دومین شاعر دوره هفتمی بود که برای خوانش غزلی آیینی پشت تریبون ایستاد:
امر پیمبر را اطاعت میکند فضه
در خانهی خورشید اقامت میکند فضه
درکارهای خانه همراه است با زهرا
با جان و دل از او اطاعت میکند فضه
این غزل با استقبال حاضران مواجه شد. میلاد عرفانپور، اولین منتقدی بود که دربارهی شعر صحبت کرد:
« موضوع و مضمون غزل خیلی خوب است؛ زیرا کمتر به آن پرداخته شده و این خودش یک امتیاز مثبت است. البته ردیف، بسیار دشوار است و قافیه هم چندان خوشآهنگ نیست. چند تا از بیتها هم به نحوی نوشته شدهاند که اگر وزن را از آنها بگیریم، به دلیل عدم شاعرانگی دیگر چیزی برای ارائه ندارند.
البته نمیخواهم بگویم این مسئله لزوما یکی جور ضعف نیست. نوعی از غزل هم اینگونه است که ابیات اول را ساده و عادی روایت کنیم و بعد در ابیات پایانی با بیان عاطفی، ضربهی نهایی را بزنیم.
آقای مرادی، دنبالهی حرف میلاد عرفانپور را گرفت و گفت:
این شعر بیشتر به سوی اثری منظوم حرکت کرده تا اینکه یک اثر شاعرانه با کشف و مضمونپردازی و نگاه موسیقیایی و خیال انگیز و اتفاقات زبانی باشد. شعر اگر بخواهد ماندگار شود و تاثیر بیشتری بر مخاطب بگذارد باید به این سمت و سو حرکت کند. در شعر خانم یعقوبی فقط یک روایت اتفاق افتاده، آن هم با سادگی بسیار زیاد. عاطفه و شاعرانگی خاصی نمیبینم.
اصالت غزل با تغزل و عاشقانهگویی ست. اگر این شعر، قطعه یا چهارپاره یا مثنوی بود، سادگی و غیرعاطفی بودنش کمتر به چشم میآمد.
□□□
هانیه محمدی از تالش سومین شاعری بود که غزلش را برای نقد ارائه داد:
برگ و بال تازهاش را دردهایش زود چیدند
یاسهای روی ایوان رفتنش را خوب دیدند
وقت رفتن ابرها هم دل به باران داده بودند
دانههای درد و ماتم بعد از او اینجا چکیدند
علیرضا احرامیانپور، بعد از تشویق شاعر، درباره مبحث «مهندسی شعر» سخن گفت:
« میخواهم در مورد مهندسی شعر صحبت کنم. اگر بخواهیم عمارتی بسازیم باید مصالح و نقشهی خوبی داشته باشیم. گاهی نقشه خوب است، اما مصالح خوب نیستند؛ بنابراین ساختمان دوام نمیآدرد. گاهی بهترین مصالح را داریم اما نقشهی خوبی نداریم و ساختمان نهایی دلچسب و قابل استفاده نمیشود. شعر هم همین است. در شعر هم باید مهندسی داشته باشیم. البته بعضی مخالف این قضیهاند و میگویند شعر الهامی و جوششیست و نباید مهندسی شود. اما ما که قرار نیست خودمان را گول بزنیم. درست است که بسیاری از ابیات به ذهن ما الهام میشود، اما میتوانیم آنها را گزینش کنیم؛ نه اینکه با همان فرمان اولیه با عجله برویم جلو و نخستین چیزی را که به ذهنمان آمد بنویسیم روی کاغذ.
شعر این بانوی محترم، وزن و قافیه و ردیف متناسبی دارد، اما انگار مهندسی نشده است. شاعر از ابتدای شعر با خودش نیندیشیده که میخواسته چه بگوید. ما باید بلد باشیم شعرمان را مهندسی کنیم و این قضیه هیچ منافاتی با جوششی بودن شعر ندارد. »
میلاد عرفانپور در تایید حرف علیرضا احرامیانپور گفت:
« جمعِ بین جوشش و دقت و مهندسی این است که طبع شاعر کمکم تربیت میشود و یاد میگیرد که ناخودآگاه این مهندسی را انجام دهد و شعر شستهرفتهای بنویسد؛ البته به شرطی که طبعش را آزموده و به آن تمرین داده باشد.
در اوزان بلند، کار شاعر جوان بسیار سخت است؛ زیرا به کلماتی نیازمند است که این شعر را پر کند. همچنین ترس از اطناب وجود دارد. در این شعر کلمات بسیار خوشساختاند. مثل بیت ((دشت بود و سبز بود و مهربان)) که همه کلمات خوش درخشیدند و با هم نسبت داشتند.
□□□
الهه سلطانی از یزد چهارمین شاعری بود که غزلی عاشقانه برای حاضران قرائت کرد:
خاکسترم و داغ تو سوزانده تنم را
آتش زده انگار کسی پیرهنم را
سیروس مرادی، فضای شعر را عاطفی، و زبان آن را یکدست و روان و منسجم توصیف کرد. همچنین در ادامه گفت: « رابطهی افقی مصرعها و رابطهی عمودی ابیات هم خوب بود. منتها شاعر خیلی از عهدهی مضمونپردازی و مضمونآفرینی برنیامده. »
میلاد عرفانپور، وارد نقد زبانی و مضمونی غزل خانم سلطانی شد و گفت:
« وا کنم از هم دهنم را » درست نیست. زیرا ما «از هم» باز شدن را برای لب به کار میبریم.
در بیتی گفتهاید « هر جا بروم بوی تو را میدهد انگار..» . این نگاه کاملا جهانی ست، اما بیت بعد که از وطن میگویید، نگاهتان محدود به خاک ایران میشود.
ضمنا بیت « در خاک هم آسایشی از خاطرهها نیست / وا میکند اندوه تو بند کفنم را » بسیار خوشآهنگ است و مضمون نویی دارد.
آقای احرامیانپور سومین منتقدی بود که درباره شعر الهه سلطانی نظر داد:
شعر بسیار خوبیست؛ اما چند نفر ممکن است این غزل را به خاطر بسپارند یا دلشان بخواهد آن را دوباره بخوانند؟ در شرایط فعلی که از تولید اشعار متنوع اشباع شدهایم، شعر باید خیلی خاص باشد که در یادها باقی بماند. این غزل در عین سالم و روان بودن، قافیه و ردیف و مضمونش تکراریست. پس مخاطب باید به چه دل خوش کند؟ تغییر در وزن، قافیه و ردیف خاص میتواند شعر را ماندگارتر کند.
میلاد عرفانپور در تکمیل صحبتهای آقای احرامیانپور گفت:
البته این نکته را هم در نظر بگیریم که شعر باید روح داشته باشد؛ وگرنه این تغییرات و قافیهپردازیها و مهندسیها نتیجه نمیدهد و شعر نه تنها در ذهن نمیماند، بلکه بسیار بیروح و ساختگی به نظر میرسد.
□□□
فاطمه سادات طبایی، پنجمین و آخرین شاعری بود که غزلی عاشقانه برای حاضران خواند و با استقبال منتقدان و دوستان آفتابگردانیاش رو به رو شد:
خدا شبیه تو را کی در این دو عالم داشت
خوش آمدی که جهانم فقط تو را کم داشت
تویی تو فاتح من فاتح همان کوهی
که بر فراز خودش آرزوی پرچم داشت
منتقدان، جملات مختلفی در تعریف و تمجید از غزل خانم طبایی به زبان آوردند و علیرضا احرامیانپور صحبتهای آنها را این گونه جمعبندی کرد:
« این شعر هم از لحاظ عاطفه و هم از لحاظ تخیل بسیار درخشان بود و لازمههای یک شعر اثرگذار امروزی را داشت. در حد معیارهایی که من از شعر امروز سراغ دارم، بسیار خوب بود. خوشحالم که جلسهی امروز را با یک غزل خوب و شنیدنی به پایان رساندیم».
دومین کارگاه نقد شعر بانوان آفتابگردانی دوره هفتم، در نیمهی روز به پایان رسید و آفتابگردانها بعد از طرح سوالهایشان با استادان، به سمت رستوران اردوگاه روانه شدند تا بعد از صرف ناهار و استراحت، در کلاس آموزشی بعدی شرکت کنند.