در ادامهٔ مصاحبههای آفتابگردانها، به سراغ شاعری جوان از دیار قنات و قنوت و قناعت رفتیم که در اشعار خود علاوه بر موضوع، به موضع نیز پایبند است و در این مدت اشعار خوب زیادی از او خواندهایم.
فائزه زرافشان، متولد 8 آبان ماه 1365 و اهل میبد یزد است. او در مرحلهٔ کارشناسی فلسفه خوانده و مدرک خود را از دانشگاه تهران دریافت کرده، سپس در رشتهٔ فلسفهٔ تعلیم و تربیت در دانشگاه تربیت مدرس تهران، در مرحلهٔ کارشناسی ارشد به ادامهٔ تحصیل پرداخته و حالا مادر دو دختر است.
در ادامه، گفتگوی آفتابگردانها با او را میخوانید:
چه شد که پا به عرصهٔ ادبیات گذاشتید و شاعر شدید؟
فقط میدانم از وقتی که یادم میآید مقولهٔ شعر برایم یک پدیدهٔ جذاب بود. در دورهٔ راهنمایی هر وقت از تلویزیون برنامهٔ شعرخوانی پخش میشد، میخکوب میشدم.
هنوز کامل به یاد دارم یک بار اواخر شب، از تلویزیون برنامهٔ شب شعری در بندرعباس پخش میشد و این مصرعها که در آن برنامه شنیدهام هنوز در خاطرم هست:
صدا به شکل کسی شد به بر کشید مرا ...
یا
خدای کوزه به دوش آمد و سر ظهری
تو را چو جرعهٔ نابی درون جانم ریخت ...
از آن موقع این مصرعها شد زمزمهٔ من تا اینکه در کلاس اول دبیرستان انجمن اسلامی دانشآموزی جلسات نقد شعری را با حضور دو استاد دلسوز جناب آقای سید علی میری و حجةالاسلام زکریا اخلاقی برگزار کرد. دورهٔ دبیرستان در آن جلسات شرکت کردم تا اینکه با رفتن به تهران و دانشگاه، شش سال دورهٔ فطرت شعری من آغاز شد.
با وجود جذابیتی که شعر برای شما داشته، چرا در رشتهٔ ادبیات ادامه تحصیل ندادید؟
شعر را عاشقانه دوست داشتم، اما فلسفه را دیوانهوار. برای همین رشتهٔ فلسفه را برای ادامهٔ تحصیل انتخاب کردم.
رشته تحصیلی شما تا چه حد بر روی شعر گفتنتان تأثیر داشته است؟
در شش سال دانشگاه، شعر را دوست داشتم اما از شعرهای خودم زده شده بودم. دچار خودسرکوبی شعری شده بودم! شعرهای دیگران را تحسین میکردم و بیتهای خودم را سرکوب. در آن سالها فقط یک غزل سرودم. لذا در اصل شعری ندارم که بتوان تأثیر مستقیم رشتۀ تحصیلیام را بر رویش بررسی کرد. تنها رد پایی که بعد از آن دوره، فلسفه بر شعرم به جا گذاشته این است که همیشه چرایی واژهها، مصرعها و تمام شعر برایم موضوعیت دارد و دوست دارم بین عناصر شعرم ارتباط منطقی وجود داشته باشد. حالا اینکه تا چه حد موفق بودهام، بحث دیگری است.
یزد شاعران خوب زیادی دارد که خودتان حین مصاحبه به چند نفرشان اشاره کردید. نظرتان به طور کلی دربارهٔ اشعار هماستانیهایتان چیست و به طور کلیتر شعر معاصر یزد را چگونه میبینید؟
شعر یزد مثل شاعرانش، شعری نجیب و بیهیاهوست. شعری متواضع و بی تکلف. شاعران خوب یزد بیشمارند؛ اما آنگونه که باید به شمار نیامدهاند. شعر یزد برخاسته از فطرت پاک شاعرانش است، به دور از تقلید و رها از فضای غالب شعری. اما اگر همانگونه که تاکنون بوده، به آن بها داده نشود و دیده نشود، کمتر شاهد شکوفاییاش خواهیم بود
چه پیشنهادی برای تغییر این روند دارید؟
بذل توجه به شاعران شهرستانها و تقسیم نگاه و محبت از ناحیهٔ تمام آنها که دستی بر آتش دارند، تنها راه چاره است. شعر نوعی ابراز است که اگر نادیده گرفته شود از موضوعیت میافتد.
شما مادر دو دختر هستید. مادر شدن چه تأثیری در روند شاعرانگی شما داشته است؟
مادر بودن روی شعرم هم تأثیرات ظاهری دارد و هم تأثیرات باطنی. ظاهراً زمانم برای مطالعه و سرودن خیلی کمتر شده است، برای شرکت در مجامع ادبی محدودیت دارم، انرژی کمتری برای پرداختن به مقولهٔ شعر برایم باقی میماند؛ اما باطن قضیه این است که با این شرایط اگر بشود شعری گفت، دست کم برای خودم اقناع کنندهتر است. درواقع بچهها برای شعر، سرعتگیرند و کیفیتبخش.
آیا تابهحال برای دختران خود شعر گفتهاید؟ از حال و هوای شعرهایی که برایشان سرودهاید برایمان بگویید.
اگرچه تابهحال برای آنها شعر قابل ارائهای نسرودهام، اما به خاطر آنها شعرهای کودک بیشتری سرودهام.
اینکه مادر شاعر باشد، میتواند برای بچهها خیلی لذتبخش باشد؛ چراکه اکثر اوقاتشان با شعر و قصههای بداهه و کودکانه سپری میشود. مخصوصاً وقت بازی و زمان غذاخوردن وقتشان شیرینتر میگذرد.
با این حساب بگویید چقدر به فعالیت حرفهای در حوزهٔ شعر کودک علاقمندید و چه میزان در این حوزه تجربه دارید؟
تنفس در فضای شعر کودک را بسیار دوست دارم. سرودن، خواندن و شنیدن شعر کودک واقعاً دلپذیر است.
چند شعر هم در دو حوزهٔ کودک و نوجوان دارم که هر چند بعضی از آنها حائز رتبه هم شده، ولی خودم تحلیل درستی در مورد کیفیتشان ندارم. چون متأسفانه در این حوزه در استان و شهرستان ما کسی به صورت حرفهای کار نکرده و جلسات نقد شعر کودک نداریم.
به عنوان مثال این یکی از شعرهای کودک من است:
تو معطر، شبیه سیب گلاب
خواندنی، مثل قصههای کتاب
مهربانی درست مثل پدر
نمرهٔ تو هنوز بالاتر
ماه و خورشید را فرستادی
روز و شب را به ما نشان دادی
تا تو این خاک تشنه را دیدی
مثل باران شدی و باریدی
آسمانها نشان هستی توست
این زمین نیز کاردستی توست
بسیار عالی. هدفی که در شاعرانگی برای خود ترسیم کردهاید چیست؟
یک بیت شعر مقبول!
آقای مجاهدی در کنگرهٔ شعر توحیدی میبد فرمودند: کسی نظامی را در عالم برزخ مشاهده کرد که در معیت فلاسفه و علمای طراز اول بود. وقتی از علتش سؤال کرد گفت: فقط به خاطر سرودن همین یک بیت این جایگاه را به من دادهاند:
در عالم عالم آفریدن
به زین نتوان رقم کشیدن
سخن پایانی؟
از همهٔ آنان که بر گردن من حق دارند، بالاخص استاد قرآنم جناب آقای احمدرضا اخوت و استاد شعرم استاد زکریا اخلاقی، بسیارمتشکرم.
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار
در پایان، یک غزل از خانم فائزه زرافشان را با هم میخوانیم:
به تسبیح تو مشغولند دریاها و طوفانها
تو را در سجده میخوانند جنگلها و بارانها
مرا همراه کن با ذکر «یا حنان» گلها و
دعای روشن گنجشکها در قاب ایوانها
منم آن وصلهٔ ناجور، انگاری تک افتادم
در این جمع صمیمی بین عاشقها، غزلخوانها
پرم از حسرت دور از تو بودن، بی تو خوش بودن
ولی جان جهان اینجاست، در صبح شبستانها
چه اعجازی است در آرامش محراب یاد تو
طنین عاشقی پیچیده در نه توی دالانها
تو را میخوانم اینجا بین این فیروزهکاشیها
تو را انگار میبینم در این آیینهبندانها
تمام نامهایت غرق تصویرند و زیبایی
و خوشبو مثل آن گلبرگ سرخ لای قرآنها