۱٩ اوت در تقویم میلادی به عنوان روز جهانی عكاس نام گرفته است که مصادف میشود با ٢٨ مردادماه. از اين رو به سراغ آقای محمدرضا حسين زاده بازرگانی از اعضای دوره دوم آفتابگردانها كه سالهاست به صورت حرفهای به عكاسی مشغول هستند، رفتيم و با او به مصاحبه پرداختيم.
محمدرضا حسين زاده بازرگانی، متولد ٢٨ بهمن ماه ۱٣۶٨ ، زاده تهران، ساكن رودسر و دارای مدرک کارشناسی مهندسی برق از دانشگاه گیلان است. او سابقه تدریس عکاسی و داوری چند مسابقه عکاسی را در کارنامه خود دارد. بازرگانی همچنین در موضوعات گوناگون با سايت آفتابگردانها همكاری میكند.
در ادامه مصاحبه سایت آفتابگردانها با او را میخوانيم:
ضمن عرض سلام و احترام، بدون مقدمه سراغ این سوال برویم که چه شد به هنر عكاسی روی آوردید؟
عليكم السلام، ریشه اصلی روی آوردن بنده به هنر عکاسی، در سابقه نقاشی و طراحی من است. من از دوران دبستان بسیار به هنر نقاشی و طراحی علاقه داشتم و چند مقام استانی هم کسب کرده بودم اما هرگز به طور حرفهای و دقیق وارد این هنر نشدم. همانطور که میدانید شرايط جوی رودسر و استان گيلان به گونهای است که بارش باران در اين منطقه زیاد است، به همین دلیل کمتر فرصت میشد تا بيرون از خانه و با تماشای مستقيم سوژهها در دل طبيعت، به طراحی بپردازم؛ به همين خاطر با يک دوربين آنالوگ قديمی که از پدرم هديه گرفته بودم از سوژههای مختلف مانند مزرعه و ساحل و دريا عکاسی میکردم و با ظاهر کردن عکس آن را به عنوان مدل طراحیهایم قرار میدادم. عکسها را هم در آلبوم عکس قرار میدادم و گاهی با خانواده فامیل در مهمانیها به تماشای آنها میپرداختیم. و آنها مرا به استمرار در عکاسی تشویق میکردند. به تدریج سعی كردم در عکاسی جدیتر باشم عكسهايم را دقيقتر ثبت کنم. این شد که کم کم وارد دنیای عکاسی شدم و فهميدم كه عكاسی فقط فشار دادن یک دکمه نیست.
چه شد كه با دوربين آنالوگ خود خداحافظی كرديد و سراغ دوربين ديجيتال رفتید؟
آن روزها، کم کم دوربينهای دیجیتال وارد عرصه عكاسی میشدند و حضور دوربينهای آنالوگ رفته رفته کمرنگ میشد. از طرفی هزینه عکاسی با دوربين آنالوگ نظیر خريد حلقه فیلم و ظاهر کردن عکس و ... نيز زیاد بود. این شد که پول توجیبیهايم را جمع کردم و يک دوربین دیجیتال خریدم.
به خاطر دارید اولين دوربين ديجيتالی كه خريده بودید چه بود؟
بله. اولين دوربين ديجيتالی كه خريده بودم، یک دوربین کامپکت کانن مدل SX200 بود. بعد از آن هم یک دوربین DSLR نیکون گرفتم و رسماً وارد حوزه عکاسی دیجیتال شدم.
شما صرفاً به عكاسی علاقه داريد يا به عنوان شغل و منبع درآمد به آن نگاه میكنيد؟
به عکاسی عشق میورزم و هيچ زمان به عنوان شغل و منبع درآمد به آن نگاه نكردهام، ولی گهگاهی که شرايطی فراهم شده تا بتوانم از اين راه كسب درآمد كنم، از آن استقبال كردم.
به طور كلی چند سال است كه مشغول عكاسی هستيد؟
اگر بخواهم از اول بگويم که خيلی سال است اما از زمان شروع عكاسی با دوربين حرفهای حدود 10 سال میگذرد.
به نظر شما شاعری و عكاسی باهم ارتباط دارند؟
رابطهای بسیار تنگاتنگی دارند. من همیشه به عکس میگويم شعر مصور.
چقدر عكاسی در شعر گفتن شما تأثير داشته و بلعكس؟
بسیار. خیلی از شعرهایی که سرودم بر اساس عکسهايی بود كه گرفته بودم. بر عكس اين اتفاق هم گاهی پيش آمده؛ یعنی خیلی از مواقع برخی نگاههای شاعرانه در طبیعت باعث شده که عکس بهتری خلق کنم.
به کدام سبک عکاسی بیشتر علاقه دارید؟
به ژانر مستند اجتماعی علاقه زیادی دارم و اکثر فعالیتهای عکاسی بنده نیز در همین ژانر است.
شما بارها در اردوهای آفتابگردانها مسئولیت عکاسی از اردو را هم برعهده داشتيد. از حس و حال عكاسی از آفتابگردانها یا به طور کلی شاعران بگويید.
جالب ترین حس برای من در اردوها واکنش شاعران نسبت به ذات عکس است. بعضیها خیلی از عكس فرار میکنند و بعضیها بسیار از عكس استقبال میکنند و گاهی حتی اصرار میورزند. در مورد گروهی که علاقه دارند و اصرار میکنند باید بگويم خب صرفً نباید هر مدل اصراری را به پای خودپسندی و خودشیفتگی گذاشت. به طور مثال اینکه کسی به فکر این باشد که عکس خوبی از خودش داشته باشد، کار ناپسندی نیست همانطور که پوشیدن لباس شیک و مرتب نشانه خودپسندی و خودشیفتگی نیست. در مورد گروه دیگر هم نظر من این است که خودشان دو دستهاند، یا حداقل من آنها را دو دسته دیدم. دسته اول کسانی که اعتماد به نفس کمی دارند و به بهانه هایی از قبیل این که عکسشان خوب نمیشود و یا خوش عکس نیستند از عکس فرار میکنند. دسته دوم هم کسانی هستند که بسیار فروتن بوده و از دیده شدن و شهرت حتی به قدر اندک دوری میگزینند.
در پايان لطفا چند عكس از خودتان كه سوژه شعرهايتان قرار گرفته اند را براي ما ارسال كنيد.
این دو شعر کوتاه نیمایی را با الهام از دو تا از عکسهایم نوشتم که عکسها را هم برایتان ارسال میکنم*.
۱
این منِ شکسته بال
این کويرِ خشکِ خوش خيال
سالها
دل به برکهاى سپرده بود
حيف
عشقِ بينِ برکه و کوير
مثلِ خواب بود
برکهی زلالِ من سراب بود
٢
من صلیب کفرِ خویش را به دوش میکشم ولی
جادهها
جادههای شهر
جادههای بیگناه شهر
چیست جرمشان که روز و شب
گامهای خستهی مرا به دوش میکشند؟
* عکسهای ارسالی آقای بازرگانی در پیوست همین مطلب قرار داده شدهاند.