ﺳﻪشنبه, 13 آذر,1403 |

به شهدای گردان فاطمیون

| 1420 | 2

شعری از میلاد حبیبی

چارپاره ای تقدیم به شهدای افغانی مدافع حرم


دل از خانه و خاندان کنده بود

که پایش به اين معرکه وا شود

بنا بود در گوشه‎ای از دمشق

برای شهادت مهیا شود

 

نشان داشت از رنج دیرینه‎ای

سر و صورت رنگ و رو رفته‎اش

ولی عشق را می‎شد احساس کرد

از آن چشم‎های فرو رفته‎اش

 

اگر امتحان است این لحظه‎ها

هر آن کس که جا می‎زند، مرد نیست

هر آن کس که سرباز زینب شده

نشان داده اهل عقب‎گرد نیست

 

دگرباره در معرض تیرهاست

ولی مثل هر بار می‎ایستد

در آن بارگاهی که خورشید هم

به سمتش خبردار می‎ایستد

 

والقصه این مرد، باغیرت است

که اینطور راحت خطر می‎کند

شلوغ است اطرافش از تیرها

ولی سینه‎اش را سپر می‎کند

 

***

همین که گلوله به او بوسه زد

گل خنده روی لبانش شکفت

پس از آن نگاه غریبانه‎ای

به همرزم ایرانی‎اش کرد و گفت:

 

«کنون که به رویای خود می‎رسم

مگر جای حرف غم‎انگیز هست؟

بگویید از این پس به ایرانیان

هنر نزد افغانیان نیز هست»

 

ميلاد حبيبى

Article Rating | امتیاز: 5 با 7 رای


نظرات

نظری

نظری

24 آذر 1395 10:24 ب.ظ

درود بسیار زیبا

رضا سهرابی

رضا سهرابی

03 دی 1395 10:36 ق.ظ

سلام میلاد جان
قبول باشه برادر
چه پایان بی نظیری... دمت گرم

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.