شعری از مهناز دهقان
بیا میان دو بازوی خویش خوابم کن
نوازشی بکن و از خجالت آبم کن
گمان نمیکنم آری،که دوستم داری
اگر که نه؟!تو به یه بوسه ات مجابم کن
از آن شراب برایم پیاله ای پر کن
نگاه کن به من و بیشتر خرابم کن
عذاب میکشم از اینکه هی "شما" باشم
محبتی کن و "بانوی من"خطابم کن
اگر دچار منی لطف کن بگو..یا نه
اگر که دوست نداری مرا،جوابم کن
بیا تمام بکن حق عشق را بر من
میان خیل رقیبانم انتخابم کن