شعری از افشار جابری
از امتداد غروب ستاره ها تا تو
چه دردها که ندارند نسبتی با تو
چقدر روز سیاهم بلندتر شده است
چقدر فاصله افتاده بین من تا تو
من و تو دور شدیم از هم و نفهمیدیم
که سرنوشت به دنبال کیست، من یا تو؟
چنان شکستهپرم من که کاش هیچکسی
در آسمان خیالم نبود حتی تو
به کیمیای محبت من و تو ما نشدیم
ولی بگو که بنامند ما دوتا را تو
تو مثل میوه و من مثل شاخهای خشکم
مرا وجود خودم میشکست و حالا تو
نه مردهام نه دمی زندهام، نپرس چرا
جواب من فقط این جمله است زیرا تو...