شعری از الهام کرمی
وقت قنوت سوز عطش را چه چاره است ؟
حی علی البکاء، علی در مناره است
شش بیت ناب حضرت مادر غزل سرود
حالا رسید پیش خدا، چارپاره است
زیر عباست شیشه ی خوشبوی بی دری
باران گرفت؟ منتظر یک اشاره است
پاشیده است دست پدر خون صبح را
تا روز حشر بر سر گیتی ستاره است
تنگ غروب قصه ی ما هم به سر رسد
در قاب چشم قامت مردی سواره است
******
لب تشنه ای هنوز، علی! روی نیزه ها
اشک رباب، تشنه ی مادر چه کاره است ؟