طبع مرا دوباره غزل پوش می کنی
از دوردست شعر مرا گوش می کنی
دلخور شبیه خش خش پاییز، ساز را
هر شب دچار غربت چاووش می کنی
وقت سماع و هو زدنت کل شهر را
با های و هوی یکسره، مدهوش می کنی
آه شبانه روز مرا مثل آینه
هر بار بی بهانه فراموش می کنی
با زهر هجر قلب مرا نیش می زنی
خون مرا چو شهد، سپس نوش می کنی
با یک اشاره همدم محزون شاخه را
بر هجر باد غصه قلمدوش می کنی
با رد پای گمشده ای فصل زرد را
با گام خویش و جاده هم آغوش می کنی
*******
ای آشنای دورِ ندیده، تو کیستی؟
این قدر خوب، حرف مرا گوش می کنی!
الهام کرمی | دوره هفتم آفتابگردان ها
18 مهر 1397
1390
0
3.08