روضه
|
2768 |
0
شعری از محمدحسین یادگاری
ای کاش من چون استکان چای روضه
مال تو بودم وقف بودم پای روضه
هر قدر زرق و برق دنیا بیشتر شد
اصلا نیامد هیچ چیزی جای روضه هرچند از سرمای دنیا در عذابم
اما به دادم می رسد گرمای روضه ای روضه ات شیرین ترین ساعات عمرم
کی می رود از یاد من شب های روضه با کشتی تو دل به دریا می زنم
حالا شدم یک قطره در دریای روضه
دارایی من گریه پای مقتل توست
بوده برایم بهترین سرمایه روضه
دارد صدایی می رسد از سمت گودال
با من بیا تا کربلا با پای روضه
هی می زند فریاد مادر، تشنه جان داد
در زیر تیر و نیزه ها آقای روضه
من آرزو دارم بمیرم از غم تو
تشییع خواهد شد تنم فردای روضه
#محمدحسین_یادگاری