شنبه, 03 آذر,1403 |

آقای آب و آینه

| 1884 | 0

شعری از مرضیه شهیدی

دنیا دچار یک تب ممتد بدون تو
درگیر یک جنون زبانزد بدون تو

هی قرص ماه وشربت خورشیدوعهدنو
اما هنوز حال زمین بد بدون تو

هی چرخ می زند وسرش گیج میرود
پاییزوبرگریز مجدد بدون تو

ازچشم شور پنجره اسفند میچکد
اینجا بهارمانده مردد بدون تو

تقدیر تلخ مزرعه طعم گس کویر
با آب وآیه فاصله دارد بدون تو

آدم غریب وتب زده،حوا همیشه ابر
لبریزبغض وهق هق بی حد بدون تو

آقای آب وآینه، آقای ماه نو
باران چقدر گریه ببارد بدون تو...

مرضیه شهیدی

Article Rating | امتیاز: 4.5 با 8 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.